جای اشک در این بلورهای خلوص می ریختند و پیش روی مرد خسته ی از سفر باز گشته می گذشتند.
- مهم نیست همیشه شه عشق در کنار عشق بوده است شبه صداقت در کنار صداقت اما هرگز از رونق بازار عشق و صداقت چیزی کاسته نشده است تو عاشق صادق باش و بمان دنیا را به حال خود بگذار!
- ودنیا را هم به جانب خلوص و عشق بران این درست است اه .........
بیا این گردنبند بلور رنگین کمانی را نگاه کن چه لحظه ی شفافی بوده است آن لحظه ای که این گردنبد را به دوستی به گردن محبوب خویش انداخته است
- می دانی که دست نامحرم نباید به گردن محبوب بخورد؟ - می دانم ...... مرد سوار است دخترک پیاده
- دخترک! این گردنبند را بگیر و نگاهش دار تا اگر از این نبرد باز نگشتم دست کمی گاهی به یاد مردی که سخت خاطرات را
می خواست بیفتی. - ممنون اقا تا دم مرگ نگهش می دارم آقا! - آهای دختر! این گردنبند بلور تراش خورده را از کجا اورده یی؟ - دوستی به من هدیه داده پدر! - ان دوست مرد بود؟ - البته پدر! - و تو بی اجازه ی من از دست مردی هدیه یی گرفته یی؟ - از شما پدر اگر اجازه می گرفتم اجازه می دادی؟ - هرگز ................. هرگز آن مرد هم به خاک سیاه می انداختم. - رفت تا با دشمنان وطن بجنگد و سر مبارکش بر خاک سیا بیفتد زحمت را کم کرد پدر!
تو را بر می دارم و شانه به شانه ی هم راه می افتیم دست های تو هنوز طراوت ساولان تو را دارد طراوت نخستین لحظه یی که دست هایت را لمس کردم
- مهم نیست همیشه شه عشق در کنار عشق بوده است شبه صداقت در کنار صداقت اما هرگز از رونق بازار عشق و صداقت چیزی کاسته نشده است تو عاشق صادق باش و بمان دنیا را به حال خود بگذار!
- ودنیا را هم به جانب خلوص و عشق بران این درست است اه .........
بیا این گردنبند بلور رنگین کمانی را نگاه کن چه لحظه ی شفافی بوده است آن لحظه ای که این گردنبد را به دوستی به گردن محبوب خویش انداخته است
- می دانی که دست نامحرم نباید به گردن محبوب بخورد؟ - می دانم ...... مرد سوار است دخترک پیاده
- دخترک! این گردنبند را بگیر و نگاهش دار تا اگر از این نبرد باز نگشتم دست کمی گاهی به یاد مردی که سخت خاطرات را
می خواست بیفتی. - ممنون اقا تا دم مرگ نگهش می دارم آقا! - آهای دختر! این گردنبند بلور تراش خورده را از کجا اورده یی؟ - دوستی به من هدیه داده پدر! - ان دوست مرد بود؟ - البته پدر! - و تو بی اجازه ی من از دست مردی هدیه یی گرفته یی؟ - از شما پدر اگر اجازه می گرفتم اجازه می دادی؟ - هرگز ................. هرگز آن مرد هم به خاک سیاه می انداختم. - رفت تا با دشمنان وطن بجنگد و سر مبارکش بر خاک سیا بیفتد زحمت را کم کرد پدر!
تو را بر می دارم و شانه به شانه ی هم راه می افتیم دست های تو هنوز طراوت ساولان تو را دارد طراوت نخستین لحظه یی که دست هایت را لمس کردم