نام کتاب: یک عاشقانه آرام
کرد مرد جوان کتاب فروش ما که حال دیگر شریک ما هم هست - کتاب های زن و مرد جوانی را می بندد زیر چشمی نگاه می کنم. |
چهل نامه ی کوتاه به همسرم را روی آن همه می بینم. تو غرق در خواندی و حضور من را هنوز احساس نکرده یی. - سلام! قانون صد کتاب بر افتاد؟
- اگر صد کتاب را واقع خوانده ای و تمام کرده یی و مفاهیم آنها را کاملا درک کرده یی و برخی از آن ها را پیوسته باز می خوانی عیبی نیست که گهگاه یک کتاب تازه را به دلیل مقبول زیر سر بگذارید به شرط آنکه فقط زمان کاملل بی مصرف را به خواندن آن کتاب اختصاص بدهی زمان هایی را که متعلق به من و بچه نیست و به هیچ کار مفید نمیاید سلام!
- این را من گفته ام حالت چطور است؟
- خوبم و دیگر چه فرقی می کند چه کسی گفته باشد؟ از حالا تا پنج بعد از ظهر بی برنامه بیم و ول.
- مساله یی دارم که شاید در کتابخانه ی ملی حل شود یا در کتاب های دائره المعارف بزرگ اسلامی یا یک کتاب خانه ی دیگر روز های دوشنبه را بعد از کار برای حل اینگونه مسائل گذاشته ام موافقی؟
- فقط همین؟ خاموشی غبار گرفته ی کتابخانه ها نفسم را تنگ می کند.
- هفته یی یک روز و چند ساعت بگذار اینگونه نقس تنگه های دانشمندانه را احساس کنیم بعد سری به موزه ی ابگینه می زنیم که در همان نزدیکی کتابخانه ی ملی ست انجاده هزار سال تاریخ برق می زند. این کوزه بلور را نگاه کن شاید عاشقی آن را برای معشوقی ساخته باشد این همه ظرافت تنها از دست های خوب یک عاشق می تواند به خمیر داغ شیشه منتقل شود - با یاد دوست
- این اشکدان ها را نگاه کن! می گویند انوقتها اگر عاشقی به سفر می رفت محبوب او گریه های فراق را چکه چکه در این اشکدان ها می ریختت تا به هنگام باز آمدن دوست به او بنماید که تا چه حد از دوری اش در عذاب بوده است مادر بزرگم می گفت : خیلی ها آب نمک را به

صفحه 80 از 173