نام کتاب: یک عاشقانه آرام
- برادر! من دیگه مارکسی نیستم اما این کتابها ررا نباید سوزاند یا تیر زد به درد محققان و دانشجویان می خورد.
- هیچ کتاب دیگری به درد محققان نمی خورد خواهر؟
- خوب نگاه نکردید من مجموعه آثار استاد مطهری را هم می فروشم - برادر! از این گذشته من وش وهرم به قدر کافی در نظام قبلی سین جیم شده پیم دیگر دوست نداریم که سین جیم بشویم شما فقط اجازه دارید اعداممان کنید. ما کتبا در نهایت رضایت این اجازه را به شما می دهیم.
- ولی ما چنین قصدی نداریم خواهر! قصد بی احترامی به شما و همسرتان را هم نداریم ما فقط وظیفه مان را انجام می دهیم.
- احتیاط کنید برادرها احتیاط کنید! این نوع وظائف معمولا معمولا از نقطه خیر آغاز می شود به سر شیطانی ختم از اغازش بترسید تا به ختمش ترسید. از کناره بروید تا فرو نرویدبرادرها
- تا جایی که بتوانیم همین کار را می کنیم خواهر! خدانگهدار! |
- صبر کنید مطلبی را هم به عرضتان برسانم و بعد خدانگهدار بگوییم سازمان امنیت را مصدق یک آزادی خواه به تمام معنی بود این تنها زمان بود که آن سازمان و ماده را به چیزی یکپارچه جهنمی تبدیل کرد و مردم را به قیام علیه ابلیس برانگیخت حالا شما مردان جوان با ایمان مراقب باشید در ساقط کردن حکومتی که به راستی مردمی ست - یا ما اعتقاد داریم - سهم نشوید برادرها! |
- سعی می کنیم خواهر! - خدانگهدارتان باشد.
بعد از اینکه به شاگردهایم می رسم و یکی دو جا کتاب سفارش می دهم که جور کنند و بفرستند زیرپله و با آقای ممدی به دیدن مردی می رویم که می خواهد کتاب خانه ی شخصی اش را بفروشد و مددی کتاب ها را می بیند و مسلط قیمت می گذارد و به شرکت می خریم.. الباقی کارها را می سپارم به دست ممدی به دیدنت میایم آن ته نشسته یی و کتاب می خوانی

صفحه 79 از 173