نام کتاب: یک عاشقانه آرام
- بخصوص ان چند عذاب بال و پر ریخته را که به پایشان طناب بسته اند که فرار نکنند به زودی با نکبت و ذلت خواهند مرد به کوهستان ها بفرستند و اینها که دین و ایمان حسابی دارند توشه ای برای آخر و عاقبت خودشان دست و پا کنند.
- و بنویسیم به خصوص آن گله ی خرگوش بیمار دردمند از تک افتاده را که نه فقط بچه های ولگرد بی خیال بلکه بزرگ ها هم به آنها سیخونک فرو کنند به بیشه ها بفرستند.
- و بنویسیم که اگر همه ی این جانوران بی گناه را که اسارت انها
نمودار بیماری روحی آدمی و میل روانی به آزار دادن جانداران است به یک باغ وحش جنگلی بزرگ ببرند چه بسا که مردم هم مجبور بشوند برای تماشا و هواخوری از شهر خارج شوند مردم را به هزاران طریق می توان شادمان کرد که نمایش جان کندن جانوران بیگناه در زندان یکی از آن هزاران نیست.
مادر از اینکه در برابر او خم و راست می شویم خنده اش می گیرد پسرک به ما می پیوندد مادر می گوید : با این پنیر، نان گرم و برشته ی سنگگ عجب می چسبد پسرک تصدیق می کند من با اکراه تن به رفتن پی نان می کنم.
صبح زود برخاستن طعم تمام روز را عوض می کند. - کارها چقدر جلو می افتد.
- می دانی؟ صبح زود عطر غریبی دارد عطری که در انتهای صبح زود تمام می شود و هرگز به مشام آنها که تا کمرکش ظهر می خوابند نمی رسد.
کسالت، کسالت می اورد، خواب، خواب
تو می گویی اما یک روز در هفته یا در هر پانزده روز باید حق داشته باشیم که دیر از خواب برخیزیم حتی خیلی دیر
- اگر دخترک سحر خیزت بگذارد. - اگر نگذاشت هم در رختخواب می مانیم بیدار و بیکار! لااقل یکی دو ساعت - حرفی نیست. تو به زیر پله می روی هنوز هم فروختن کتاب های کهنه ی سیاسی را دوست داری - خواهر این کتاب ها چیست که می فروشی؟

صفحه 78 از 173