نام کتاب: یک عاشقانه آرام
در کیسه هایمان داریم وقتی که تباه می کنیم می سوزانیم. به بطالت می گذرانیم بسیاری از ما می توانیم پنج برابر، ده برابر انچه کار می کنیم کار کنیم یاد بگیریم، بیفزاییم. تغییر بدهیم انسان شهری، عجیب در بیگاری و بطالت فرو رفته است بهانه جویی و وراجی شوخی های مبتذل خجالت اور ولگردی های بدون عمق، وقت کشی، خواب های طولانی پیر کننده و همیشه در انتظار حادثه ای غریب و دگرگون کننده اگر نه معجزه یی دست کم کرامتی ............... .......... و ناگهان حل شدن جمیع مشکلات ...... ..... ...... اما این برخود با زندگی فقط تباه کردن زندگی ست ... ...
عسل! نرنج از اینکه باز می شنوی زندگی فقط در روزمرگی اش زندگی ست و می تواند سرشار از شادمانی و خوشبختی باشد در روزمرگی سلامت روزمرگی بدون فساد هر چیز والای عظیمی هم در همین روز مرگی ها جاریست هر چیز غول آسای تکان دهنده ی ماندگاری به ذهنت می رسد و یادت باشد که هر چیز معمولی عادی نیست عادی نفرت انگیز است اما معمولی می تواند عمیق، پاک، روشن، تفکر انگیز، محصول تفکر، یا ابعادی از بی زمانی و بی پایانی باشد.
- امروز با مادر به باغ ملی می برویم.
- نه امروز در خانه ورزش کنیم دیروز به باغ ملی رفتیم حوصله ی آن همه سلام و احوال پرسی رو ندارم حوصله ی فواره ها هم ندارم می ترسم یک نواختی شکل باغ و ادم ها خسته مان کند فردا مادر را می بریم.
- حرفی نیست.
- یادت باشد یک نامه به روابط شهرداری بنویسیم که چرا حتما باید صبح خیلی زود که همه ی مردم مشغول ورزش هستند کارگران شهرداری باغ ملی به آن شکل فجیع بی رحمانه - جارو و رفت و روب می کنند آن همه گرد و خاک را به هوا و به درون ریه های مصدوم ما بفرستند؟
- و بنویسم که این همه پرنده ای که در قفس انداخته اند به یک باغ وحش بزرگ جنگلی ببرند و رها کنند و نشان دهند که واقعا طرفدار آزادی هستند می خواهیم چه کنیم از شکنجه دادن جانداران لذت ببریم؟ می خواهیم چه کنیم زیبایی ها را در زندان ببینیم؟

صفحه 77 از 173