دوشنبه
نخستین یک شنبه رو در نهایت سادگی گذراندیم دیدی که هیچ فوق برنامه ای در کار نبود هیچ امر دشواری هم وجود نداشت. دیگر معجزه ای در کار نیست.
برای رسیدن به اوج از من بال و پر جادو نخواه! هیچ چیز همچون اراده به پرواز پریدن را آسان نمی کند.
نه کمیاگری وجود دارد نه پری قصه هایی نه ساحر پیری، و نه درویشی که از راه رسیدن به سرزمین خوشبختی و قصر بلورین رویاها رو به تو نشان بدهد. همین قدر که عطر نعنا مهربانی چند شاخه گل، کمی ایمان، کمی روی خوش، دستمال زیر سفید، و چند دانه تخم مرغ محلی وجود داشته باشد کافی ست. دیدی که در خط ممکنات حرکت کردیم یک کاسته در پر را دور انداختیم جای یک پرده ی نقاشی را با دیگری عوض کردیم یک گلدان سفال را برق انداختیم خاک را از لب درگاه دستشویی رفتیم، احوال هم را خالصانه پرسیدیم به دیدار دوستی رفتیم، فرزندان مردی را که در راه وطن کشته شده بود کمی خنداندیم. به قدر احتیاجمان کار کردیم چیزهایی یاد گرفتیم و یاد دادیم و شب بی اظطراب و دغدغه خفتیم.
- تو نشستی و کار کردی ا
- این عادت من است و میل من. زندگیمان برای اینکه سر و سامانی بگیرد به کار اضافه ی من محتاج است اما از وقت تو و بچه ها به بهانه ی ضرورت کار بیشتر - که نمی زنم می زنم؟ از خواب و استراحت و شادی هم که نمی زنم.
بعضی ها را دیدم که از وقت کم شکایت می کنند آنها می گویند: حیف که نمی رسیم گرفتاریم وقت نداریم عقبیم ............. اینها واقعا بیمار خیالبافی های کاهلانه ی خود هستند وقتی علی الأصول، بسیار بیشتر از نیاز انسان است ما وقت بی مصرف مانده و بوی ناگرفته بسیاری
نخستین یک شنبه رو در نهایت سادگی گذراندیم دیدی که هیچ فوق برنامه ای در کار نبود هیچ امر دشواری هم وجود نداشت. دیگر معجزه ای در کار نیست.
برای رسیدن به اوج از من بال و پر جادو نخواه! هیچ چیز همچون اراده به پرواز پریدن را آسان نمی کند.
نه کمیاگری وجود دارد نه پری قصه هایی نه ساحر پیری، و نه درویشی که از راه رسیدن به سرزمین خوشبختی و قصر بلورین رویاها رو به تو نشان بدهد. همین قدر که عطر نعنا مهربانی چند شاخه گل، کمی ایمان، کمی روی خوش، دستمال زیر سفید، و چند دانه تخم مرغ محلی وجود داشته باشد کافی ست. دیدی که در خط ممکنات حرکت کردیم یک کاسته در پر را دور انداختیم جای یک پرده ی نقاشی را با دیگری عوض کردیم یک گلدان سفال را برق انداختیم خاک را از لب درگاه دستشویی رفتیم، احوال هم را خالصانه پرسیدیم به دیدار دوستی رفتیم، فرزندان مردی را که در راه وطن کشته شده بود کمی خنداندیم. به قدر احتیاجمان کار کردیم چیزهایی یاد گرفتیم و یاد دادیم و شب بی اظطراب و دغدغه خفتیم.
- تو نشستی و کار کردی ا
- این عادت من است و میل من. زندگیمان برای اینکه سر و سامانی بگیرد به کار اضافه ی من محتاج است اما از وقت تو و بچه ها به بهانه ی ضرورت کار بیشتر - که نمی زنم می زنم؟ از خواب و استراحت و شادی هم که نمی زنم.
بعضی ها را دیدم که از وقت کم شکایت می کنند آنها می گویند: حیف که نمی رسیم گرفتاریم وقت نداریم عقبیم ............. اینها واقعا بیمار خیالبافی های کاهلانه ی خود هستند وقتی علی الأصول، بسیار بیشتر از نیاز انسان است ما وقت بی مصرف مانده و بوی ناگرفته بسیاری