- عالی و رؤیایی. تا شکل گرفتن سفره، برق انداختن خانه با من. پسرک می گوید: من چکار باید بکنم؟ - وردستی مادر و مادر بزرگ.
ضمن کار، گپی کوتاه در باب همه چیز؛ مسائل خانگی، کاری، خبری، ملی، میهن ی و جهانی. انسان برای حضور و مشارکت ساخته شده است. هرگز از منزل سیاست آنچنان دور نشویم که بازگشت به آن ناممکن شود. |
- کمی از برنامه فردایت بگو گیله مرد! | - فردا، سه شاگرد دارم که به خانه هایشان می روم. درست است؟ - بله.
- سری به زیر پله می زنم دو ساعتی را هم در آموزشگاه می گذرانم. الباقی، همه در خدمت تو.
- و باز شب تا دم صبح کار می کنی. - اما گرفتار کم خوابی نمی شوم. - بی زحمت یک نوار بگذار! - در این لحظه چه آهنگی را دوست داری؟
- چیزی از محمد نوری. شجریان، شهرام ناظری، یا تعریف شام، همراه با حرف های ساده دلانه مادر بزرگ پسرک، که تو را بی جهت به خنده می اندازد. آنگاه مادر قصه گفتن را آغاز می کند ... آنطور که انگار برای خودش می گوید: پسرک مدتهاست که به خواب رفته اما مادر هنوز می گوید و ما گوش می کنیم.
من به کودکی های خویش باز می گردم. دور شدن از خویشتن خویش این مصیبت است؛ و مصیبت بزرگتر این است که قبول نکنیم که با شتاب سرگرم و گرفتار دور شدن از خویشتنیم این دیگر مصیبت عظماست.
هنوز هم، اما می توان رو به روی آینه، در خلوت خانه، نشست، به خود نگاه کرد و از خود پرسید: آیا همانقدر خوبی که سالها پیش از این بودی؟ آیا طهارت کودکی، صفای نوجوانی، شور جوانی، و آن ایمان عظیم را که در دل داشتی، با خود نگه داشته یی؟
ضمن کار، گپی کوتاه در باب همه چیز؛ مسائل خانگی، کاری، خبری، ملی، میهن ی و جهانی. انسان برای حضور و مشارکت ساخته شده است. هرگز از منزل سیاست آنچنان دور نشویم که بازگشت به آن ناممکن شود. |
- کمی از برنامه فردایت بگو گیله مرد! | - فردا، سه شاگرد دارم که به خانه هایشان می روم. درست است؟ - بله.
- سری به زیر پله می زنم دو ساعتی را هم در آموزشگاه می گذرانم. الباقی، همه در خدمت تو.
- و باز شب تا دم صبح کار می کنی. - اما گرفتار کم خوابی نمی شوم. - بی زحمت یک نوار بگذار! - در این لحظه چه آهنگی را دوست داری؟
- چیزی از محمد نوری. شجریان، شهرام ناظری، یا تعریف شام، همراه با حرف های ساده دلانه مادر بزرگ پسرک، که تو را بی جهت به خنده می اندازد. آنگاه مادر قصه گفتن را آغاز می کند ... آنطور که انگار برای خودش می گوید: پسرک مدتهاست که به خواب رفته اما مادر هنوز می گوید و ما گوش می کنیم.
من به کودکی های خویش باز می گردم. دور شدن از خویشتن خویش این مصیبت است؛ و مصیبت بزرگتر این است که قبول نکنیم که با شتاب سرگرم و گرفتار دور شدن از خویشتنیم این دیگر مصیبت عظماست.
هنوز هم، اما می توان رو به روی آینه، در خلوت خانه، نشست، به خود نگاه کرد و از خود پرسید: آیا همانقدر خوبی که سالها پیش از این بودی؟ آیا طهارت کودکی، صفای نوجوانی، شور جوانی، و آن ایمان عظیم را که در دل داشتی، با خود نگه داشته یی؟