- راه حل هر مشکل را زمانی بیابیم که آن مشکل، واقعا رخ کرده باشد. باز هم کالسکه را بر می داریم، یا صاحبخانه خوب را خبر می کنیم. یا آن مهد کودک که بچه ها را تا ساعت ده شب نگه می دارد. یا با کوله کوه، دخترک را می اندازم پشتم، کمی نگاه می کند و بعد به چرت زدن می افتد، مگر عیبی دارد؟ سخت بگیری، سخت می گیرد.
- همیشه؟
- همیشه یک شکل وجود ندارد. گاهی باید سخت گرفت و ایستاد و ایستاده شهید شد. گاهی باید نشست و حتی دراز کشید و زندگی کرد. هر مسأله ای، ویژگی های خودش را دارد. اگر پای آرمان یا وطن در میان باشد البته فرقین می کند که ایستاده بمیریم یا اژه مان کنند یا با تبر بیندازندمان، به هر حال مرگ صد هزار بار بهتر از کوتاه آمدن است. اما وقتی پای کمی وام گرفتن از آقای پویا باشد، چه مانعی دارد که بگیریم؟
در کنار هم راه می رویم.
- می خواهی تمام قلبت گلشاران شود و نفس کشیدنت آسان و روحت، قناری گلزاران سیلان؟ |
- دیگر چه کاری را تدارک دیده ای؟ - چیز کی بخوریم و به دیدن بچه های مهدی برویم. فقط نیم ساعت. - این خوب است.
- چاره یی هم نیست. شادی های روز اول هفته را که نمی توانیم تماما برای خودمان نگه داریم. می شود؟ در کنار هم راه می رویم. پسرک خسته اما خوشحال است. می دانم که ته قلبش چشمه زلالی از خرده شادی ها می جوشد.
هیچ چیز همچون شادی شانه به شانه مادر و پدر بچه ها را راضی نمی کند. خانه آسودگی و خستگی های مطبوع، آرام، کاملا آرام. - بانو! شام، و بدان که دیگر به چیزی همچون حاضری ظهر قناعت نمی کنیم. - کاش اول سؤال می کردی بعد شکایت. - کاش! پیش داوری و سوءظن هر دو از یک خانواده اند، هر دو از فرزندان اهریمن. - شام مرغ پخته داریم با مخلفات.
- همیشه؟
- همیشه یک شکل وجود ندارد. گاهی باید سخت گرفت و ایستاد و ایستاده شهید شد. گاهی باید نشست و حتی دراز کشید و زندگی کرد. هر مسأله ای، ویژگی های خودش را دارد. اگر پای آرمان یا وطن در میان باشد البته فرقین می کند که ایستاده بمیریم یا اژه مان کنند یا با تبر بیندازندمان، به هر حال مرگ صد هزار بار بهتر از کوتاه آمدن است. اما وقتی پای کمی وام گرفتن از آقای پویا باشد، چه مانعی دارد که بگیریم؟
در کنار هم راه می رویم.
- می خواهی تمام قلبت گلشاران شود و نفس کشیدنت آسان و روحت، قناری گلزاران سیلان؟ |
- دیگر چه کاری را تدارک دیده ای؟ - چیز کی بخوریم و به دیدن بچه های مهدی برویم. فقط نیم ساعت. - این خوب است.
- چاره یی هم نیست. شادی های روز اول هفته را که نمی توانیم تماما برای خودمان نگه داریم. می شود؟ در کنار هم راه می رویم. پسرک خسته اما خوشحال است. می دانم که ته قلبش چشمه زلالی از خرده شادی ها می جوشد.
هیچ چیز همچون شادی شانه به شانه مادر و پدر بچه ها را راضی نمی کند. خانه آسودگی و خستگی های مطبوع، آرام، کاملا آرام. - بانو! شام، و بدان که دیگر به چیزی همچون حاضری ظهر قناعت نمی کنیم. - کاش اول سؤال می کردی بعد شکایت. - کاش! پیش داوری و سوءظن هر دو از یک خانواده اند، هر دو از فرزندان اهریمن. - شام مرغ پخته داریم با مخلفات.