به بعضیهایشان، گهگاه، به دلیلی بی دلیل، کتابی هدیه میدهم میگویم: من آنقدر ندارم که بتوانم به همه تان یکی یک کتاب بدهم. امسال به بعضیها؛ سال دیگه به بعضیهای دیگر.
پسربچه یی شیطان فریاد میکشد : بزک نمیر بهار میآید؟
برمیگردم و به فریاد میگویم ک بزک چه بمیرد چه نمیرد به هر حال، بهار میآید. ماه دیگر که بهار آمد، یاد من هم باش. پسر خوبم!
چه دشوار است رؤیا را نوشتن، سرما، یخ را نمیشکند. ما سرمازدگان آرزویی جز شکستن یخ وجود دیگران نداریم مگر می شود؟ این است که افسرده میشویم و باید که از افسردگی در آییم.
- مادر! با این دستهای سردت میخواهی دستهایم را گرم کنی؟ بهتر است اول به فکر خودت باشی
- ناهار، چیزی داریم؟ - چیزی که چیز باشد، نه. هیچ خوراکخانهای نمیتوانیم برویم. آلودگی، بیش از حد تحمل است -- نان، پنیر، وخیار خوب داریم. سه تا تخممرغ محلی هم آب پز میکنیم. - سبزی خوردن با تربچههای قرمز قرمز. - می دانم؛ احترام به سفره در زیبا سازی سفره است. - راستش، خیلی زیادی میدانی. کاش با این سرعت چنتهام را تا ته خالی نکرده بودم.
- این کار، فایده یی نداشت. حرفها در چنتهات میماند، کهنه میشد، کپک میزد، وبوی نا میگرفت. به جای پسانداز کردن حرفهای قدیمی، حرف های تو تدارک ببین! بیچاره زنانی که مجبورند از شوهران وفادارشان، در تمام عمر، همان جمله هایی را بشنوند که مردان، معمولا، در مدرسه یاد میگیرند عین دوای تلخ بدبو ؛ روزی سه باز؛ صبح، ظهر، شب تازه، عصرها هم
شاید.
- درست است. نو کردن، یک ضرورت است. همانقدر که عتیقه کردن بحث، فقط در جنس موضوع است و درک این اصل که چه چیز را باید عتیقه کرد چه چیز را باید نو نو به کار برد. و یا دور انداخت. بستنی را نمیشود عتیقه کرد ؛ اما آن قندان بلور یمشی را میتوان. یک روز، همسر پیر یک باستان شناس به من گفت: شوهرم را درست به این دلیل که یک باستان شناس
پسربچه یی شیطان فریاد میکشد : بزک نمیر بهار میآید؟
برمیگردم و به فریاد میگویم ک بزک چه بمیرد چه نمیرد به هر حال، بهار میآید. ماه دیگر که بهار آمد، یاد من هم باش. پسر خوبم!
چه دشوار است رؤیا را نوشتن، سرما، یخ را نمیشکند. ما سرمازدگان آرزویی جز شکستن یخ وجود دیگران نداریم مگر می شود؟ این است که افسرده میشویم و باید که از افسردگی در آییم.
- مادر! با این دستهای سردت میخواهی دستهایم را گرم کنی؟ بهتر است اول به فکر خودت باشی
- ناهار، چیزی داریم؟ - چیزی که چیز باشد، نه. هیچ خوراکخانهای نمیتوانیم برویم. آلودگی، بیش از حد تحمل است -- نان، پنیر، وخیار خوب داریم. سه تا تخممرغ محلی هم آب پز میکنیم. - سبزی خوردن با تربچههای قرمز قرمز. - می دانم؛ احترام به سفره در زیبا سازی سفره است. - راستش، خیلی زیادی میدانی. کاش با این سرعت چنتهام را تا ته خالی نکرده بودم.
- این کار، فایده یی نداشت. حرفها در چنتهات میماند، کهنه میشد، کپک میزد، وبوی نا میگرفت. به جای پسانداز کردن حرفهای قدیمی، حرف های تو تدارک ببین! بیچاره زنانی که مجبورند از شوهران وفادارشان، در تمام عمر، همان جمله هایی را بشنوند که مردان، معمولا، در مدرسه یاد میگیرند عین دوای تلخ بدبو ؛ روزی سه باز؛ صبح، ظهر، شب تازه، عصرها هم
شاید.
- درست است. نو کردن، یک ضرورت است. همانقدر که عتیقه کردن بحث، فقط در جنس موضوع است و درک این اصل که چه چیز را باید عتیقه کرد چه چیز را باید نو نو به کار برد. و یا دور انداخت. بستنی را نمیشود عتیقه کرد ؛ اما آن قندان بلور یمشی را میتوان. یک روز، همسر پیر یک باستان شناس به من گفت: شوهرم را درست به این دلیل که یک باستان شناس