- پس هفته های نخستین سال را با یکشنبه آغاز می کنیم. شاید سال دیگر دل مان خواست که اولین روز هفته مان پنج شنبه باشد. نه؟
- بله عسل ... روز اول هفته را، این هفته، یکشنبه بدانیم، بی دغدغه. آرام. بدون غلو عاشقانه. بدون توسل به احساسات پیوسته یی. ساده. ساده. پیاده روی کوتاه مدت و شادمانه ی دم صبح، شادی. شادی خالص - علیرغم هر چیزی که نافی شادی است. باغ ملی، دوشادوش دیگران در تاریک و روشن خیال انگیز، دوشادوش، این کلمه ی ترکیبی ساده را در دسترس
حافظه نگه دار! صدای نفس های دوندگان، زمزمه، پچپچه، گفت و گویی لحظه ای در باب آنچه امروز خواهیم کرد. جای عاشق کجاست؟ در ذره ذره ی حضو، رعشق به تو، بهوطن، به انسان، به اعتقاد، به آرامی یاد می گیریم که این چهار عشق را به وحدت برسانیم. خلوص، گوهر کمیاب عصر ما، همان درس های کودکانه ی ساده لوحانه. چاره ای نیست. جایی نیست که زندگی باشد و عشق نباشد. در استکان های چای، در گلدان در انتظار گل، آنجا که از عشق خبری نیست از زندگی هم نیست. خشونت ودنائت، بی اعتقادی، آشفتگی، ناامیدی، دوست داشتن تمام درزهای نتیجه ی کهنگی و زمان را پر می کند یکپارچگی آرام بخش، می دوم - آهسته، نرم ورزی، ایست ورزی، بس است خسته شدم. طلوع، خرید مختصر صبحگاهی، خرید مختصر هفته، نان داغ.
- امروز بربری. - دیروز هم بربری بود.
- این یعنی تن به بی نظمی مصنوع نسپردن. یک بینظمی حساب گرانه ی دائمی، خود، نوعی نظم عادت وار است به اضافه ی ریا۔
چای با چند لقمه ی کوچک نان و پنیر، فقط چند لقمه. افراط مزه ی هر چیزی را مخدوش می کند. افراط طعم تهوع دارد. ثروتمندان هرگز مزه ی سیب زمینی های داغ نیم سوخته ی زیر خاکستر را حس نخواهند کرد. عطر گلپر را هم.
در کنار هم راه می رویم، در کنار هم نگاه می کنیم. در آغاز هفته این در کنار هم بودن، قدم برداشتن، گفت و گو کردن، اثبات وابستگی ست، اثبات نیاز، نباید با تک روی آغاز کنیم. بچه ها را با مهربانی بیدار کن! اگر دیر برمی خیزند، به خشم نیا! لذتی دارد از این سو به آن سو
- بله عسل ... روز اول هفته را، این هفته، یکشنبه بدانیم، بی دغدغه. آرام. بدون غلو عاشقانه. بدون توسل به احساسات پیوسته یی. ساده. ساده. پیاده روی کوتاه مدت و شادمانه ی دم صبح، شادی. شادی خالص - علیرغم هر چیزی که نافی شادی است. باغ ملی، دوشادوش دیگران در تاریک و روشن خیال انگیز، دوشادوش، این کلمه ی ترکیبی ساده را در دسترس
حافظه نگه دار! صدای نفس های دوندگان، زمزمه، پچپچه، گفت و گویی لحظه ای در باب آنچه امروز خواهیم کرد. جای عاشق کجاست؟ در ذره ذره ی حضو، رعشق به تو، بهوطن، به انسان، به اعتقاد، به آرامی یاد می گیریم که این چهار عشق را به وحدت برسانیم. خلوص، گوهر کمیاب عصر ما، همان درس های کودکانه ی ساده لوحانه. چاره ای نیست. جایی نیست که زندگی باشد و عشق نباشد. در استکان های چای، در گلدان در انتظار گل، آنجا که از عشق خبری نیست از زندگی هم نیست. خشونت ودنائت، بی اعتقادی، آشفتگی، ناامیدی، دوست داشتن تمام درزهای نتیجه ی کهنگی و زمان را پر می کند یکپارچگی آرام بخش، می دوم - آهسته، نرم ورزی، ایست ورزی، بس است خسته شدم. طلوع، خرید مختصر صبحگاهی، خرید مختصر هفته، نان داغ.
- امروز بربری. - دیروز هم بربری بود.
- این یعنی تن به بی نظمی مصنوع نسپردن. یک بینظمی حساب گرانه ی دائمی، خود، نوعی نظم عادت وار است به اضافه ی ریا۔
چای با چند لقمه ی کوچک نان و پنیر، فقط چند لقمه. افراط مزه ی هر چیزی را مخدوش می کند. افراط طعم تهوع دارد. ثروتمندان هرگز مزه ی سیب زمینی های داغ نیم سوخته ی زیر خاکستر را حس نخواهند کرد. عطر گلپر را هم.
در کنار هم راه می رویم، در کنار هم نگاه می کنیم. در آغاز هفته این در کنار هم بودن، قدم برداشتن، گفت و گو کردن، اثبات وابستگی ست، اثبات نیاز، نباید با تک روی آغاز کنیم. بچه ها را با مهربانی بیدار کن! اگر دیر برمی خیزند، به خشم نیا! لذتی دارد از این سو به آن سو