نام کتاب: یک عاشقانه آرام
- حرفهای مان یکی ست، شرایط مان یکی نیست. روزی هست که تو را دلجویی های من نجات می دهد، روزی هست که مرا دلجویی های توخلاص می کند. گاهی من نیازمند هدایتم، گاهی تو.
- اما آن سوال بزرگ، پیوسته باقی می ماند: چرا به موج بلند زمان فرصت دادیم که قایق مان را در تن پیچان خویش بپیچد و فرو برد؟ و آیا دیگر، هیچ امیدی به نجات این قایق کوچک پریشان حال در آستانه ی غرق نیست؟
عشق، یک عکس یادگاری نیست؛ و یک مزاح شش ماهه یا یک ساله نیست. واقعیت عشق در بقای آن است حقیقت عشق در عمق آن و این هر دو در اراده ی انسانی ست که می خواهد رفعت زندگی را به زندگی باز گرداند. من دختران و پسران بسیاری را می شناسم که تمام هدف شان از طرح مسأله ی عشق، رسیدن است. عجب جنجالی به پا می کند! عجب درگیری می شوند! اعتصاب غذا. تهدید به خود کشی. قرص های خواب آور. تهدید. گریه. سکوت. فریاد ... و سرانجام، رسیدن. مشکل اما از همین لحظه آغاز می شود، وقتی هدف اینقدر نزدیک باشد - گرچه کمی هم دور به نظر می رسد - بعد از زمانی که برق آسا می گذرد، دیگر نمی دانند چه باید بکنند- با اولین شست و شوی پرده ها؛ لب پر شدن بشقاب ها؛ بوی کهنگی گرفتن جهیز، می مانند معطل. قصد بی حرمتی به هم را که ندارند. بی حرمتی، فرزند کهنگی ست، فرزند تکرار، این را باید می دانستند که رسیدن، پله ی اول مناره یی ست که بر اوج آن، اذان عاشقانه می گویند. برنامه یی برای بعد از وصل، برنامه یی برای تداوم بخشیدن به وصل. از وصل ممکن و آسان تن به وصل دشوار و خطیر روح. برنامه یی برای سد بندی ماهرانه در برابر خاطره شدن، برنامه یی برای آبد. برای آن سوی مرگ. برای بقای مطلق. برای بی زمانی عشق
عشق، قیام پایدار انسان های مقتدر است در برابر ابتذال. با این وجود، عشق یک کالای مصرفی ست نه پس انداز کردنی.

صفحه 62 از 173