- اعتراض حقیری ست. خب برویم کار کنیم. تولید کنیم. گرانی، مرض جوامعی ست که همه ی مردمش تن به تولید نمی دهند. انگلی زیستن، با گرانی زیستن است. مصیبت مفت خواری. اگر هر کداممان در هر سال فقط یک درخت میوه بکاریم، بعد از ده سال، هفتصد میلیون درخت میوه ی تازه در سراسر وطن کاشته پیم- لااقل. آیا باز هم میوه گران خواهد بود؟
- جر و بحث های حزبی - اقتصادی را به درون خلوت مان نیاور.
- چرا؟ چرا نیاورم؟ عشق، یک توهم بازیگوشانه ی تن گرایانه نیست. عشق باید بتواند بر مشکلات غلبه کند و مشکلات تازه خلق کند. اگر هر کدام مان، در سال، فقط سه جفت مرغ و خروس نگه داریم و فرصت بدهیم که در سال، فقط صاحب ده تا جوجه بشوند، بعد از ده سال، دو میلیار مرغ و خروس خواهیم داشت، و مرغ و خروس، وطن را بر خواهد داشت. عشق باید ..
- آگاه باشد، مسلط باشد، زنده باشد، یاغی باشد، بالنده باشد. عشق، یک عکس یادگاری نیست - گفته بودی.
- عشق، یک مزاح شش ماه یا یک ساله هم نیست. فرار از خانه ی قدیمی، سفره ی قدیمی، واژه های قدیمی، و روابط قدیمی هم نیست ...
عشق، محصول ترس از تنها ماندن نیست.| عشق، فرزند اضطراب نیست. عشق، آویختن بارانی به نخستین میخی که دست مان به آن می رسد نیست.
- برای ما، عشق هیچ یک از اینها نبود؛ اما زمان، با اقتدار خوفناک خویش، مصمم است آنها را که در وادی عشق، زمان را انکار می کنند، لگدمال کند. ما در جنگیدن با زمان، کمی کوتاه آمدیم و چنین شد که توانست بر ما مسلط شود.
عشق، گرچه از بطن شوریدگی می روید؛ اما مثل عدد، قانون پذیر است و باقی. ما قوانین استوار عشق را لحظه یی از یاد بردیم ..
- اما این را هم یادت باشد گیله مرد! وقتی خود عشق حاکم بود، بحث عشق نبود، فلسفه ی عشق نبود، این همه از ماهیت و محتوای عشق گفتن نبود. شبها را به یاد می آوری؟ شبها ....
- جر و بحث های حزبی - اقتصادی را به درون خلوت مان نیاور.
- چرا؟ چرا نیاورم؟ عشق، یک توهم بازیگوشانه ی تن گرایانه نیست. عشق باید بتواند بر مشکلات غلبه کند و مشکلات تازه خلق کند. اگر هر کدام مان، در سال، فقط سه جفت مرغ و خروس نگه داریم و فرصت بدهیم که در سال، فقط صاحب ده تا جوجه بشوند، بعد از ده سال، دو میلیار مرغ و خروس خواهیم داشت، و مرغ و خروس، وطن را بر خواهد داشت. عشق باید ..
- آگاه باشد، مسلط باشد، زنده باشد، یاغی باشد، بالنده باشد. عشق، یک عکس یادگاری نیست - گفته بودی.
- عشق، یک مزاح شش ماه یا یک ساله هم نیست. فرار از خانه ی قدیمی، سفره ی قدیمی، واژه های قدیمی، و روابط قدیمی هم نیست ...
عشق، محصول ترس از تنها ماندن نیست.| عشق، فرزند اضطراب نیست. عشق، آویختن بارانی به نخستین میخی که دست مان به آن می رسد نیست.
- برای ما، عشق هیچ یک از اینها نبود؛ اما زمان، با اقتدار خوفناک خویش، مصمم است آنها را که در وادی عشق، زمان را انکار می کنند، لگدمال کند. ما در جنگیدن با زمان، کمی کوتاه آمدیم و چنین شد که توانست بر ما مسلط شود.
عشق، گرچه از بطن شوریدگی می روید؛ اما مثل عدد، قانون پذیر است و باقی. ما قوانین استوار عشق را لحظه یی از یاد بردیم ..
- اما این را هم یادت باشد گیله مرد! وقتی خود عشق حاکم بود، بحث عشق نبود، فلسفه ی عشق نبود، این همه از ماهیت و محتوای عشق گفتن نبود. شبها را به یاد می آوری؟ شبها ....