نام کتاب: یک عاشقانه آرام
لباس هایشان را برق آسا در حمام زندان می شستند. حتی لباس شستن هم معنا داشت. خشک کردن هم. با بند رخت، پرچمی از زشتی نمی ساختند؛ پرچمی از بی آبرویی.
- باید برای پهن کردن لباس ها پنهانگاهی آفتابگیر داشته باشیم. شطرنج، در آن روزگار خوش. ساعتهای بیکاری موجه. حتی شطرنج هم چقدر معنا داشت. چقدر عمیق بود. چه تهاجمی به شاه می کردند؟ - گیله مرد! اهل یک دور شطرنج نیستی؟ - جنگ بی دلیلی ست عسل! دیگر شاهی در کار نیست. - دست گرمی برای روز مبادا در همان «روز مبادا» دستهای مان خود به خود گرم می شود. انقلاب، تجربه کردنی نیست.
آنوقتها، جنگل، معنا داشت. صخره. غار. پناهگاه. کوهپایه. چشمه یی در فرا دست. قمقمه. برف شمال قله. کوله پشتی. طناب اضافه. ترقه. شیشه های بنزین، زرنیخ و کرات. انفجار. شیشه های فرو ریخته ی شرکت هواپیمایی اسراییل. ناگهان صدایی و ناگهان فرو ریزشی. همه می دوند. صورت مردی خونالود است. مغولها از راه می رسند. جای عشق کجاست؟ مغولها می رسند. از ماشین های ارتشی، مثل زباله، فرو می ریزند. می دوند. می کوبند. ده دقیقه از حادثه گذشته است. اینها را چرا می زنید؟ می زنند. دستگیر می کنند. یک حلقه ی محاصره درست می کنند.
- من و تو بیرون خط محاصره ایستاده بودیم و نگاه می کردیم و می لرزیدیم.
اگر فرار می کردند؟ اگر می ماندند؟ اگر همچنان ایستاده می لرزیدند؟ مغولها، به تاریخ هم معنا بخشید اند: اسکندر. اسپانیایی ها. هلندی ها. فرانسوی ها. انگلیسی ها. آمریکایی ها. وحدت ملی یعنی صف بندی در برابر دشمن. وقتی دشمنی در کار نیست، وحدت ملی را چکار باید کرد؟
- استعمار پنهان، بدترین نوع استعمار است. خوشا به حال ویت گنگ ها، خوشا به حال جمال عبدالناصر، جای عشق کجاست؟ |
- در صندقچه ی جادو. جایش محفوظ است.

صفحه 58 از 173