نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد. و - صدای شیهه ی اسبی تنها در ارتفاع کوه و - صدای گریه ی سرداب رود
- زمانی که تنگه ی ون دار بن را می ساید - و - صدای عابر پیری که آب می خواهد به عمق یک سلام تو باشد.
شب هنگام که خسته پیم از کار که خسته پیم از روز
که خسته ییم از تکرار. نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.
نمی شود که تو باشی، به مهربانی مهتاب در آن زمان که روح دردمند ولگردم
بستری می جوید بالینی می خواهد
تا شاید دمی بیاساید نمی شود که تو باشی به مهربانی مهتاب و این روح دردمند ولگرد
باز هم کوله را زمین نگذارد
و سر را بر زانوی مهربانی تو. نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد شکوفه از تو شاداب تر پاییز از تو غمگین تر.
- زمانی که تنگه ی ون دار بن را می ساید - و - صدای عابر پیری که آب می خواهد به عمق یک سلام تو باشد.
شب هنگام که خسته پیم از کار که خسته پیم از روز
که خسته ییم از تکرار. نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.
نمی شود که تو باشی، به مهربانی مهتاب در آن زمان که روح دردمند ولگردم
بستری می جوید بالینی می خواهد
تا شاید دمی بیاساید نمی شود که تو باشی به مهربانی مهتاب و این روح دردمند ولگرد
باز هم کوله را زمین نگذارد
و سر را بر زانوی مهربانی تو. نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد شکوفه از تو شاداب تر پاییز از تو غمگین تر.