- گیله مرد کوچک اندام بزرگ! بپرسم که چرا به هنگام راه رفتن، کمی سنگینی ات را به راست می دهی؟
- پای چپم را، زیر شکنجه، مختصری شکستند. کمی لنگیدنم برای همین است. کوشیدم، به خاطر تو، نشان ندهم که این پا، انگار، کمی از آن پا کوتاه تر شده است، نتوانستم.
- عسل! خجلم که کلامم به قدر کلام مولوی، حافظ، عراقی، شاملو و همه ی آنهای دیگر زیبا نیست. چه کنم که عشق، زندگی ام را از صدها جهت، ژرفا بخشید؛ اما بهتر نوشتن را هنوز به من نیاموخته است؟ خواستم - مدتها قبل - که سکوت عاشقانه را بیاموزم، تو نخواستی. حال تصور کن که گنگی ناتوان از نوشتن، از عشق خویش با تو می گوید. دفترت را زنده نگه دار!
نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد نمی نشود که بهار از تو سبزتر باشد گل از تو گلگون تر امید، از تو شیرین تر.
نمی شود، پاییز
- فضای نمناک جنگلی اش
برگهای خسته ی زردش۔ غمگین تر از نگاه تو باشد.
نمی شود، می دانم، نمی شود آوازی
که مردی روستایی و عاشق با صدایی صاف در اعماق دره می خواند در شمال شمال رنگین تر از صدای تو باشد.
- پای چپم را، زیر شکنجه، مختصری شکستند. کمی لنگیدنم برای همین است. کوشیدم، به خاطر تو، نشان ندهم که این پا، انگار، کمی از آن پا کوتاه تر شده است، نتوانستم.
- عسل! خجلم که کلامم به قدر کلام مولوی، حافظ، عراقی، شاملو و همه ی آنهای دیگر زیبا نیست. چه کنم که عشق، زندگی ام را از صدها جهت، ژرفا بخشید؛ اما بهتر نوشتن را هنوز به من نیاموخته است؟ خواستم - مدتها قبل - که سکوت عاشقانه را بیاموزم، تو نخواستی. حال تصور کن که گنگی ناتوان از نوشتن، از عشق خویش با تو می گوید. دفترت را زنده نگه دار!
نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد نمی نشود که بهار از تو سبزتر باشد گل از تو گلگون تر امید، از تو شیرین تر.
نمی شود، پاییز
- فضای نمناک جنگلی اش
برگهای خسته ی زردش۔ غمگین تر از نگاه تو باشد.
نمی شود، می دانم، نمی شود آوازی
که مردی روستایی و عاشق با صدایی صاف در اعماق دره می خواند در شمال شمال رنگین تر از صدای تو باشد.