نام کتاب: یک عاشقانه آرام
همه چیز، بدل: نگاه ... نگاه .... من خجلم که به چشمانت که عاشق در مانده ی آنها هستم، عاشقانه نگاه کنم؛ چراکه چندی پیش، در کوه، پسر بچه یی را دیدم که نگاهی بسیار عاشق تر از نگاه من داشت، و به دختری، با همان نگاه، می نگریست و از عشق بی پایان خویش به او، زیبا و به زمزمه سخن می گفت، چندان که دخترک، سرانجام، دل سوخته گفت: «علیرغم جمیع دشواری ها، من، زیستن با تو و تمامی مشتقاتش را می پذیرم. پس چرا به جای عاشقانه و پنهان کارانه نگاه کردن، زندگی مشترک عاشقانه یی را آغاز نکنیم؟» و پسرک، چنان گریخت که گویی از جهنم مسلم می گریزد.
باز می گویم عسل: دیگر سخن گفتن عاشقانه، دلیل عشق نیست، آواز عاشقانه خواندن، دلیل عاشق بودن. در روزگاری که خوب ترین و لطیف ترین آهنگهای عاشقانه را، کسانی، کاملا حرفه یی و عاشقانه می نوازند و به تکرار هم می نوازند، اما قلب هایشان تهی از هر شکلی از عشق است، من وامانده ام که زنبورهایت را چگونه خبر کنم ..
راست بگویم عسل! گاهی چنین می انگارم که در قلمرو عشق، دیگر، قلم نخواهد رفت، و در خطه ی عاشقان، دیگر خطی به یادگار نوشته نخواهد شد؛ چراکه به همت سرسختانه ی سازندگان سکه های قلب، جایی برای سلطه ی راستین قلب باقی نمانده است ...
سکوت
عسل از اشک ریختن باز می ماند و نرم می گوید: گیله مرد ریز نقش من! بیا و قصه های عشق های مجعول دیگران و آوازهای مطربان بی عشق را رها کن! تو نگاه عاشقانه ات را عاشقانه نگه دار، و کلام ساده ی عاشقانه ات را خالصانه بگو. من خلوص را به خوبی تشخیص می دهم و آرام می گیرم.
من جواب می دهم: درد این است که در عصر ما، خالصانه گفتن را هم یاد گرفته اند.
عسل، بی تاب، برمی افروزد: اما ... اما ... اما نمی شود به خاطر آنها که عاشقانه گفتن را حرفه یی شده اند، از عاشقانه گفتن و شنیدن، چشم پوشید و به غزل قدما، چون قدیمی و صادقانه است قناعت کرد. از این گذشته، بسیاری از آنها که دروغ های خوب عاشقانه می گویند یا آوازهای ریاکارانه ی خوب عاشقانه می خوانند، از خادمان عاشقان صادق اند، نه از خدمتگزاران عشق های جعلی و مصنوع خویش. از این گذشته -

صفحه 50 از 173