او گفت: «نه این قدر محکمه
عاقبت در باز شد. زن مسنی در لباس خانه که با واکر حرکت می کرد، لبهایش را با لبخندی از سر تعجب گشود.
مادرم خواند: «صبح به خیی کی ر، رز، من مرد جوانی را با خودم آورده ام.
رز گفت: «اوه ة ... صدایش آن قدر تیز و زیر بود که تقریبا به صدای پرنده ها شباهت داشت. بله، می بینم.
او قدم عقب گذاشت. بیایید تو. بیایید تو.
خانهی رز تمیز و کوچک بود و به نظر می رسید در دهه ی ۱۹۷۰ منجمد شده. فرش به رنگ آبی سلطنتی بود، روی کاناپه ها نایلون کشیده شده بود. ما دنبال او به رختشویخانه رفتیم. وقتی دنبال رز و واکر او راه می رفتیم، گامهای مان به شکلی غیرطبیعی کوچک و آهسته بود.
مادرم پرسید: «روز خوبی داشتی، رزه داوه هه، بله. حالا هم که تو اینجایی
پسرم چارلی را به یاد داری؟ واوه هه، بله. خوش قیافه است. این را در حالی گفت که پشتش به من بود. بچه های تو چطورند، رز؟ه
حالا چی؟ بچه هایت؟
او کف دستش را تکان داد: داوه هه. آنها هفته ای یک بار به من سر میزنند. محض انجام وظیفه
در آن موقع، نمی توانستم بگویم، رز چه کسی یا چه چیزی است. یک شبح؟ یک آدم واقعی؟ خانه اش خیلی واقعی به نظر می رسید. وسایل
عاقبت در باز شد. زن مسنی در لباس خانه که با واکر حرکت می کرد، لبهایش را با لبخندی از سر تعجب گشود.
مادرم خواند: «صبح به خیی کی ر، رز، من مرد جوانی را با خودم آورده ام.
رز گفت: «اوه ة ... صدایش آن قدر تیز و زیر بود که تقریبا به صدای پرنده ها شباهت داشت. بله، می بینم.
او قدم عقب گذاشت. بیایید تو. بیایید تو.
خانهی رز تمیز و کوچک بود و به نظر می رسید در دهه ی ۱۹۷۰ منجمد شده. فرش به رنگ آبی سلطنتی بود، روی کاناپه ها نایلون کشیده شده بود. ما دنبال او به رختشویخانه رفتیم. وقتی دنبال رز و واکر او راه می رفتیم، گامهای مان به شکلی غیرطبیعی کوچک و آهسته بود.
مادرم پرسید: «روز خوبی داشتی، رزه داوه هه، بله. حالا هم که تو اینجایی
پسرم چارلی را به یاد داری؟ واوه هه، بله. خوش قیافه است. این را در حالی گفت که پشتش به من بود. بچه های تو چطورند، رز؟ه
حالا چی؟ بچه هایت؟
او کف دستش را تکان داد: داوه هه. آنها هفته ای یک بار به من سر میزنند. محض انجام وظیفه
در آن موقع، نمی توانستم بگویم، رز چه کسی یا چه چیزی است. یک شبح؟ یک آدم واقعی؟ خانه اش خیلی واقعی به نظر می رسید. وسایل