پزی بنه تو خوب حرف میزد، این را همه می گفتند. اما، برخلاف خیلی از کسانی که خوب حرف می زنند، شنوندهی خوبی هم بود. آنجا در بیمارستان به حرف های بیماران گوش میداد. در روزهای گرم تابستان به حرفهای همسایه ها، که روی صندلی های ساحلی می نشستند،
گوش میداد. هر کسی که او را می خنداند تشویق می کرد، خوشرو بود. مردم دربارهی او این طور فکر می کردند: پزی خوشرو
ظاهری، این فقط تا وقتی بود که دستهای بزرگ پدرم او را در بر داشت. وقتی طلاق گرفت، از چنگ او رها شد، زنهای دیگر نمی خواستند آن روی خوش هیچجا به شوهرهایشان نزدیک باشد.
در نتیجه مادرم همه ی دوستانش را از دست داد، مثل این بود که طاعون گرفته باشد. بازی های ورق که او و پدرم سابقا با همسایه ها می کردند؟ تمام شد. دعوت به جشن های تولد تمام. در چهارم ژوئیه همه جا بوی ذغال را میشد حس کرد با این حال هیچ کس ما را به صرف غذایی که داشت در هوای آزاد می پخت دعوت نمی کرد.
کریسمس، اتومبیل ها را بیرون خانه ها می دیدیده و از پس پنجره های سه بر شاهد گرم گرفتن بزرگترها با هم بودید. اما مادرم در آشپزخانه بود، در حال آماده کردن خمیر شیرینی
ما می پرسیدیم: تو به آن مهمانی نمی روی؟ می گفت: اما همین جا مهمانی گرفته ایم.ا طوری رفتار می کرد که انگار این انتخاب خودش است
. فقط ما سه نفر. تا مدت ها، باور کرده بودم جشن سال نو مراسمی خانوادگی است، برای ریختن شکلات آب کرده روی بستنی و سوت زدن در سوت سوتک در کنار تلویزیون. فهمیدن اینکه دوستان نو جوانم عادت دارند از آن ش ب برای دستبرد زدن به قفسه ی لیکور خانواده استفاده
گوش میداد. هر کسی که او را می خنداند تشویق می کرد، خوشرو بود. مردم دربارهی او این طور فکر می کردند: پزی خوشرو
ظاهری، این فقط تا وقتی بود که دستهای بزرگ پدرم او را در بر داشت. وقتی طلاق گرفت، از چنگ او رها شد، زنهای دیگر نمی خواستند آن روی خوش هیچجا به شوهرهایشان نزدیک باشد.
در نتیجه مادرم همه ی دوستانش را از دست داد، مثل این بود که طاعون گرفته باشد. بازی های ورق که او و پدرم سابقا با همسایه ها می کردند؟ تمام شد. دعوت به جشن های تولد تمام. در چهارم ژوئیه همه جا بوی ذغال را میشد حس کرد با این حال هیچ کس ما را به صرف غذایی که داشت در هوای آزاد می پخت دعوت نمی کرد.
کریسمس، اتومبیل ها را بیرون خانه ها می دیدیده و از پس پنجره های سه بر شاهد گرم گرفتن بزرگترها با هم بودید. اما مادرم در آشپزخانه بود، در حال آماده کردن خمیر شیرینی
ما می پرسیدیم: تو به آن مهمانی نمی روی؟ می گفت: اما همین جا مهمانی گرفته ایم.ا طوری رفتار می کرد که انگار این انتخاب خودش است
. فقط ما سه نفر. تا مدت ها، باور کرده بودم جشن سال نو مراسمی خانوادگی است، برای ریختن شکلات آب کرده روی بستنی و سوت زدن در سوت سوتک در کنار تلویزیون. فهمیدن اینکه دوستان نو جوانم عادت دارند از آن ش ب برای دستبرد زدن به قفسه ی لیکور خانواده استفاده