☞
بازگشت
نام کتاب: یک روز دیگر
فکر نمی کنم نه قبل از آن و نه از آن زمان تا به حال، چنان عصبانی شده باشم. با چشم های خون گرفته به طرف آن دو پسر دویدم، اگرچه از من بزرگتر بودند، از پشت روی آنها پریدم و گردن لئون را گرفتم و به هر چیزی که می جنبید، هرچه بود، مشت کویدم.
صفحه 70 از 203