از هم جدا شده اند، داشتم سعی می کردم طوری رفتار کنم که آن که نبود به خانه برگردد. بنابراین اشکی در کار نبوده چیک. نه برای تو.
هه در چند ماه اول فکر می کردیم این وضع موقتی است. یک اوقات تلخی. مدتی بی علاقگی، والدین دعوا می کنند، درست است؟ والدین ما هم دعوا می کردند. من و خواهرم بالای پله ها دراز می کشدیم و به دعوای آنها گوش میدادیم، من لباس زیر سفید پوشیده و خواهرم با پیژامه ی زرد کمرنگ و دمپایی های بالینی اش. گاهی آنها به خاطر ما جروبحث می کردند.
ولن، چرانو یک بار هم که شده این کار را نمی کنیه
همچین کار مهمی نیست. ه
ابله که هست و همیشه من باید. آن جادو گری باشم که به آنها بگویداء
با در مورد کار:
ویژی، تو می توانستی توجه بیشتری نشان بدهی! فقط آدم های نوی بیمارستان مهم نیستندان
آنها بیمارند، لن. می خواهی به آنها بگویم متأسفم باید پیراهن های شوهرم را اتو کنم؟
یا در مورد بیسبال بازی کردن من این زیاده روی است، لن او می تواند برای خودش کسی بشود.ه نگاهش کنا همیشه به شدت خسته استان
گاهی، روی آن پله ها که نشسته بودیم، خواهرم دست هایش را روی گوش هایش می گذاشت و گریه می کرد. اما من سعی می کردم
هه در چند ماه اول فکر می کردیم این وضع موقتی است. یک اوقات تلخی. مدتی بی علاقگی، والدین دعوا می کنند، درست است؟ والدین ما هم دعوا می کردند. من و خواهرم بالای پله ها دراز می کشدیم و به دعوای آنها گوش میدادیم، من لباس زیر سفید پوشیده و خواهرم با پیژامه ی زرد کمرنگ و دمپایی های بالینی اش. گاهی آنها به خاطر ما جروبحث می کردند.
ولن، چرانو یک بار هم که شده این کار را نمی کنیه
همچین کار مهمی نیست. ه
ابله که هست و همیشه من باید. آن جادو گری باشم که به آنها بگویداء
با در مورد کار:
ویژی، تو می توانستی توجه بیشتری نشان بدهی! فقط آدم های نوی بیمارستان مهم نیستندان
آنها بیمارند، لن. می خواهی به آنها بگویم متأسفم باید پیراهن های شوهرم را اتو کنم؟
یا در مورد بیسبال بازی کردن من این زیاده روی است، لن او می تواند برای خودش کسی بشود.ه نگاهش کنا همیشه به شدت خسته استان
گاهی، روی آن پله ها که نشسته بودیم، خواهرم دست هایش را روی گوش هایش می گذاشت و گریه می کرد. اما من سعی می کردم