دفعاتی که من از مادرم حمایت نکردم
پشت میز نشسته ایم. مادرم دارد شام می کشد. ماکارونی، زینی با سی گوشت درست کرده.
پدرم می گوید: «باز هم ستود ، نشد... ا مادرم می گوید: «در باره ند.
خواهر کوچکم ادای او را در می آورد، «دوباره نهه چنگال را در دهانش می چرخاند.
مادرم دست خواهر کوچکم را عقب می کند و می گوید: امر اقب.. باش، خودت را زخمی می کنیه
پدرم طوری به غذایش نگاه می کند که انگار دارد حالش به هم می خورد، می گوید: «یا پنیر یک ایرادی دارد، با روشن
مادرم می گوید: «من ده روش متفاوت را امتحان کرده ام.ه|
اغراق نکن، پزی. درست کردن چیزی که من بتوانم بخورم این قدر سخت است؟
تو نمی توانی این را بخوری؟ حالا دیگر قابل خوردن یست؟ پدرم غرولند کنان می گوید: «خدایا، حقم اینه؟ مادرم دیگر به او نگاه نمی کند.
مادرم با عصبانیت مقداری غذا در بشقاب من می ریزد، می گوید: «ئها حق تو نیست. اما حق من هست، درست است؟ حقم اینه که جروبحث داشته باشم. بخور چارلی
می گویم: انه این همه.» مادرم با عصبانیت می گوید: «هر چه را برایت ریخته ام بخور،،
پشت میز نشسته ایم. مادرم دارد شام می کشد. ماکارونی، زینی با سی گوشت درست کرده.
پدرم می گوید: «باز هم ستود ، نشد... ا مادرم می گوید: «در باره ند.
خواهر کوچکم ادای او را در می آورد، «دوباره نهه چنگال را در دهانش می چرخاند.
مادرم دست خواهر کوچکم را عقب می کند و می گوید: امر اقب.. باش، خودت را زخمی می کنیه
پدرم طوری به غذایش نگاه می کند که انگار دارد حالش به هم می خورد، می گوید: «یا پنیر یک ایرادی دارد، با روشن
مادرم می گوید: «من ده روش متفاوت را امتحان کرده ام.ه|
اغراق نکن، پزی. درست کردن چیزی که من بتوانم بخورم این قدر سخت است؟
تو نمی توانی این را بخوری؟ حالا دیگر قابل خوردن یست؟ پدرم غرولند کنان می گوید: «خدایا، حقم اینه؟ مادرم دیگر به او نگاه نمی کند.
مادرم با عصبانیت مقداری غذا در بشقاب من می ریزد، می گوید: «ئها حق تو نیست. اما حق من هست، درست است؟ حقم اینه که جروبحث داشته باشم. بخور چارلی
می گویم: انه این همه.» مادرم با عصبانیت می گوید: «هر چه را برایت ریخته ام بخور،،