نام کتاب: یک روز دیگر
دفعاتی که مادرم از من حمایت کرد
نه ساله ام. در کتابخانه ی محلی هستم. زنی که پشت پیشخوان است از بالای شیشه های عینکش به من نگاه می کند. من یست هزار فرسنگ زیر دریا اثر ژول ورن را انتخاب کرده ام. نقاشی های روی جلد را دوست دارم و از این فکر که مردم زیر اقیانوس زندگی کنند خوشم می آید. به اندازهی لغتها با ناز کی حروف چاپی نگاه نکرده ام. کتابدار مرا برانداز می کند. پایین پیراهنم توی شلوارم فرو رفته و بند یک کفشم بسته نشده
او می گوید: این برای تو زیادی سخت است.»
او را تماشا می کنم که کتاب را روی قفسه پشت سر می گذارد. مثل این است که آن را در گاوصندوقی گذاشته و درش را قفل
کرده. به قسمت بچه ها بر می گردم و یک کتاب تصویری در مورد میمونها بر می دارم. به میز او نزدیک می شوم، این یکی را بدون اظهار نظر هر میزند.
وقتی مادرم با انومیل می آید، به زحمت خودم را روی صندلی جلوی اتومبیلش می کشم. او کتابی را که انتخاب کرده ام می بیند.
می پرسد: «این را قبلا نخوانده بودی؟ و آن خانم نگذاشت کتابی را که می خواستم بردارم. اکدام خانم؟
خانم کتابدار. موتور را خاموش می کند. اجرا نگذاشت آن را برداری؟

صفحه 51 از 203