نام کتاب: یک روز دیگر
تغییر آهنگ
آن ترانه یادتان هست، این می تواند آغاز ماجرایی بزرگ باشد؟ ترانهای تند، با ضرب مریع بود، که معمولا آن را مردی با لباس رسمی در مقابل ار "مستر بزرگ، میواند. ادامه اش این طور بود
داری در خیابان راه می رویه یا در یکا همتی هستن یا اینکه تنهایی و بعد ناگهان متوجه میشوی داری به چشمهای کسی نگاه می کنی و ناگهان می فهمی که این می تواند آغاز ماجرایی بزرگ باشد
مادرم عاشق این ترانه بود. علتش را از من نپرسید. در دهه ی ۵۰ این ترانه را در اول نمایش استیو آلن مینواختند. آن را به صورت برنامه ی تلویزیونی سیاه و سفید به یاد می آورم، اگرچه آن روزها همه چیز سیاه و سفید به نظر می رسید. به هر حال، مادرم فکر می کرد آن ترانه مجلسی» است، او آن را این طور مینامید - داوووه، این یک ترانهی مجلسی است!» - و هروقت این ترانه از رادیو پخش می شد، او انگار دارد ارکستر را رهبری می کند بشکن میزد. ما دستگاه صوتی خیلی خوبی داشتیم، و یک سال مادرم برای تولدش یک آلبوم بابی دارین هدیه گرفت. او این آهنگ را می خواند، و مادرم بعد از شام وقتی داشته بشقاب ها را می شست به آن گوش می داد. این زمانی بود که پدرم هنوز در تصویر حضور داشت. او روزنامه اش را می خواند و مادرم کنار او می آمد و روی

صفحه 45 از 203