توی یخچال غذا بود.
ظرف نگهداری غذا. لازانیای مانده. شیر بدون چربی۔ آب سیبا. ماست تمشک. لحظهای کوتاه فکر کردم شاید کسی به آنجا نقل مکان کرده، یک جور ساکن غیر قانونی، و حالا اینجا مال اوست، بهایی که برای بی توجهی طولانی مان باید می پرداختیم.
در یک قفسه را باز کردم. آنجا چایی لیپتون و یک بطری سانکا بود. در قفسه ی دیگری را باز کردم. شکر. نمک مورتون. پاپریکا، آویشن در ظرفشویی بشقابی دیدم که گذاشته بودند توی کف مایع ظرفشویی خیس بخورد. آن را برداشتم و آهسته پایین آوردم، انگار می خواستم ظرف را سر جایش برگردانم.
و بعد صدایی شنیدم. از طبقه ی بالا می آمد.
چارلی؟ دوباره.
چارلیکه صدای مادرم بود. با انگشتان خیس از آب و کف از آشپزخانه بیرون دویدم.
ظرف نگهداری غذا. لازانیای مانده. شیر بدون چربی۔ آب سیبا. ماست تمشک. لحظهای کوتاه فکر کردم شاید کسی به آنجا نقل مکان کرده، یک جور ساکن غیر قانونی، و حالا اینجا مال اوست، بهایی که برای بی توجهی طولانی مان باید می پرداختیم.
در یک قفسه را باز کردم. آنجا چایی لیپتون و یک بطری سانکا بود. در قفسه ی دیگری را باز کردم. شکر. نمک مورتون. پاپریکا، آویشن در ظرفشویی بشقابی دیدم که گذاشته بودند توی کف مایع ظرفشویی خیس بخورد. آن را برداشتم و آهسته پایین آوردم، انگار می خواستم ظرف را سر جایش برگردانم.
و بعد صدایی شنیدم. از طبقه ی بالا می آمد.
چارلی؟ دوباره.
چارلیکه صدای مادرم بود. با انگشتان خیس از آب و کف از آشپزخانه بیرون دویدم.