تنها عیب او این بود که مجبورم نمی کرد برای به دست آوردن این محبت تلاش کنم
ببینید، نظریه ی من این است: بچه ها دنبال محبتی هستند که از آنها می گریزد، و برای من این محبت، محبت پدرم بود. او محبتش را مثل اوراقی در کیف دستی پنهان می کرد و من مدام سعی می کردم به آن مکان دست پیدا کنم. سال ها بعد، بعد از مرگ مادرم، فهرست دفعاتی را که مادرم از من حمایت کرده بود و دفعاتی را که من از او حمایت نکرده بودم، نوشتم. عدم تعادل بین این دو غم انگیز بود. چرا بچه ها از یکی از والدین آن همه انتظار دارند و برای دیگری معیارهایی ساده تر و مبهم تر قائل می شوند؟
این شاید مثل آن گفته ی پدرم باشد که: تو می توانی پسر مامان باشی با پسر بابا، اما نمی توانی هر دو اینها باشی. بنابراین، به آن کی می چسبی که فکر می کنی ممکن است او را از دست بدهی
ببینید، نظریه ی من این است: بچه ها دنبال محبتی هستند که از آنها می گریزد، و برای من این محبت، محبت پدرم بود. او محبتش را مثل اوراقی در کیف دستی پنهان می کرد و من مدام سعی می کردم به آن مکان دست پیدا کنم. سال ها بعد، بعد از مرگ مادرم، فهرست دفعاتی را که مادرم از من حمایت کرده بود و دفعاتی را که من از او حمایت نکرده بودم، نوشتم. عدم تعادل بین این دو غم انگیز بود. چرا بچه ها از یکی از والدین آن همه انتظار دارند و برای دیگری معیارهایی ساده تر و مبهم تر قائل می شوند؟
این شاید مثل آن گفته ی پدرم باشد که: تو می توانی پسر مامان باشی با پسر بابا، اما نمی توانی هر دو اینها باشی. بنابراین، به آن کی می چسبی که فکر می کنی ممکن است او را از دست بدهی