زمزمه کردم: انتخاب من غلط بوده مادرم سرش را تکان داد. بچه هرگز نباید مجبور شود که انتخاب کند.
هه زن ایتالیایی از جا بلند شد. چشم هایش را پاک کرد و ظاهری عادی به خود گرفت. انگشتهایش را روی لبهی میز آرایش گذاشت و دو عکس را کنار هم قرار داد. مادرم مرا آنقدر جلو راند تا آنکه دیدم زن، دارد چه چیزی را نگاه می کند.
یکی عکس مرد جوانی بود با کلاه فارغ التحصیلی، حدس زدم باید پسرش باشد.
آن یکی عکس من بود با کلاه بیسبال۔
زن لحظه ای سرش را بالا برد و به آینه نگاه کرد و تصویر ما را دید، تصویر هر سه ی ما، که قاب آینه آن را مثل عکس خانوادگی غیر معمولی دربر گرفته بود. برای اولین و تنها لحظه مطمئن بودم مرا دیده.
زن زیر لب گفت: «پردوناره.ه و هر چه در اطراف ما بود ناپدید شد.
هه زن ایتالیایی از جا بلند شد. چشم هایش را پاک کرد و ظاهری عادی به خود گرفت. انگشتهایش را روی لبهی میز آرایش گذاشت و دو عکس را کنار هم قرار داد. مادرم مرا آنقدر جلو راند تا آنکه دیدم زن، دارد چه چیزی را نگاه می کند.
یکی عکس مرد جوانی بود با کلاه فارغ التحصیلی، حدس زدم باید پسرش باشد.
آن یکی عکس من بود با کلاه بیسبال۔
زن لحظه ای سرش را بالا برد و به آینه نگاه کرد و تصویر ما را دید، تصویر هر سه ی ما، که قاب آینه آن را مثل عکس خانوادگی غیر معمولی دربر گرفته بود. برای اولین و تنها لحظه مطمئن بودم مرا دیده.
زن زیر لب گفت: «پردوناره.ه و هر چه در اطراف ما بود ناپدید شد.