میخواستم تمام شود، مامان... این خشم، این احساس گناه. برای همین بود... که می خواستم بمیرم.ه
نگاهش کردم و برای اولین بار حقیقت را به زبان آوردم. زمزمه کردم: «ناامید شدم.ه او در مقابل زمزمه کرد: «تا امید نشو.ه
آن وقت بود که صورتم را پوشاندم. از گفتنش شرمنده نیستم. صورتم را در آغوش مادرم فرو بردم و او دست هایش را پشت گردنم گذاشت. مدتی کوتاهی به این شکل یکدیگر را در آغوش گرفتیم. اما نمی توانم آرامشی را که در آن لحظات به دست آوردم در قالب کلمات بیان کنم. حالا فقط می توانم این را بگویم که هنوز مشتاق آن لحظه ام. امامان، وقتی تو مردی من آنجا نبودم.ه تو کار داشته
دروغ گفتم. این بدترین دروغی بود که به عمرم گفتم. گرفتاری شغلی نبود. من رفتم در یک مسابقه شرکت کنم.. مسابقه ای احمقانه-۔ چنان نیازمند بودم که..
د پدرت را راضی کنی. با ملایمت سر تکان داد. و متوجه شدم تمام مدت او این را می دانسته
در آن سوی اتاق، زن ایتالیایی حوله حمامش را تنگ تر بست. دستهایش را مثل موقع دعا کردن به هم فشرد. ما گروه سه نفرهی عجیبی بودیم، تک تک ما، در دوره ای، آرزویمان این بود که یک مرد دوستمان داشته باشد. هنوز حرفهای پدرم توی گوشم است که داشت وادارم می کرد تصمیم بگیرم: چیک، پسر مامان با پسر بابا؟ پسر کدام یکی هستی؟
نگاهش کردم و برای اولین بار حقیقت را به زبان آوردم. زمزمه کردم: «ناامید شدم.ه او در مقابل زمزمه کرد: «تا امید نشو.ه
آن وقت بود که صورتم را پوشاندم. از گفتنش شرمنده نیستم. صورتم را در آغوش مادرم فرو بردم و او دست هایش را پشت گردنم گذاشت. مدتی کوتاهی به این شکل یکدیگر را در آغوش گرفتیم. اما نمی توانم آرامشی را که در آن لحظات به دست آوردم در قالب کلمات بیان کنم. حالا فقط می توانم این را بگویم که هنوز مشتاق آن لحظه ام. امامان، وقتی تو مردی من آنجا نبودم.ه تو کار داشته
دروغ گفتم. این بدترین دروغی بود که به عمرم گفتم. گرفتاری شغلی نبود. من رفتم در یک مسابقه شرکت کنم.. مسابقه ای احمقانه-۔ چنان نیازمند بودم که..
د پدرت را راضی کنی. با ملایمت سر تکان داد. و متوجه شدم تمام مدت او این را می دانسته
در آن سوی اتاق، زن ایتالیایی حوله حمامش را تنگ تر بست. دستهایش را مثل موقع دعا کردن به هم فشرد. ما گروه سه نفرهی عجیبی بودیم، تک تک ما، در دوره ای، آرزویمان این بود که یک مرد دوستمان داشته باشد. هنوز حرفهای پدرم توی گوشم است که داشت وادارم می کرد تصمیم بگیرم: چیک، پسر مامان با پسر بابا؟ پسر کدام یکی هستی؟