نام کتاب: یک روز دیگر
مادرم مرا به طرف ساختمان زرد کمرنگ برگرداند. بلافاصله داخل آن بودیم، آپارتمانی با سقف کوتاه و مبلمان کامل. اتاق خواب کوچک بود. کاغذ دیواری به رنگ سبز آواکادو بود. روی دیوار تابلویی از تاکستان ها آویخته بود و بالای تخت یک صلیب بود. در گوشه ی اتاق میز آرایش چوبی زرد کمرنگی زیر آینهای بزرگ قرار داشت. جلوی آینه زنی با موهای سیاه نشسته بود که حوله ی حمامی به رنگ صورتی گریپ فروت پوشیده بود.
معلوم بود در د.مدی هفتاد عمرش به سر می برد، با بینی بلند و باریک و گونه های برجسته در زیر پوست زیتونی رنگی آویزانش، زن آهسته و سردرگم برسی را به موهایش می کشید و به رویای میز نگاه می کرد.
مادرم پشت سر او ایستاد. خوشامدگویی در کار نبود. به جای آن دستهایش را دراز کرد و دست هایش در دستهای زن ذوب شد، دستی که برم را نگه داشته بود، و دست دیگر که گشوده بود و حرکت برس را دنبال می کرد. .
زن به بالا نگاه کرد، انگار داشت تصویرش را در آینه بررسی می کرد، اما چشم هایش محو و دور بودند.
هیچ کدام از آنها کلمه ای نگفته عاقبت زمزمه کردم: مامان، این زن کیست؟ مادرم که دست هایش توی موهای زن بود، برگشت. و همسر پدر نو.

صفحه 181 از 203