نام کتاب: یک روز دیگر
جمعیت اندک خوشامد گفت، ما به ترتیب حروف الفبا معرفی می شدیم اعلام اسامی با نام یک بازیکن کناری به نام راستی آلنا شروع شد
که در اواخر دههی ۱۹۴۰ بازی می کرد. بعد از او بنی هبوبوه باربوسا بود، بازیکن محبوب وسط از دههی ۱۹۶۰ با یکی از آن لبخندهای عظیم و عریض۔ او در حالی که دست تکان میداد به زمین دوید. هوادارانش هنوز داشتند برای او دست میزدند که اسم من اعلام شد. گوینده گفت: از تیم برندهی پرچم سه گوش ۱۹۷۳... و می توانستید هیجان انتظار را حس کنید و بعد «توپ گیر چارلز چیک بنه تو.» و ناگهان صدا پایین آمد، اشتیاق در ادب حل شد.
من از جایگاه تیم بیرون دویدم و نزدیک بود با پاهای باربوسا برخورد کنم، داشتم سعی می کردم قبل از آنکه دست زدنها قطع شود سرجایم قرار بگیرم تا از آن سکوت ناراحت کننده ای که در آن فقط صدای پاهای خودتان را روی زمین شنی میشنوید پرهیز کنم. پدرم یک جایی بین آن جمعیت بود، اگرچه وقتی او را مجسم کردم دست هایش روی سینه گره خورده بود. برای تیم محلی دست زدنی در کار نبود. |
هه بعد خود مسابقه. جایگاه تیم مثل ایستگاه قطار بود، افراد به سرعت وارد و خارج می شدند، چوب هایشان را گرفته بودند و همان طور که عاج کفش هایشان روی کف سیمانی صدا میداد با هم برخورد می کردند. من یک دور چوب زدن و توپ گرفتن داشتم، که خیلی زیاد بود، چون وقتی بعد از آن همه سال چندک زدم تا پرتاب سوم رانهایم به شدت میسوخت. مدام سنگینی بدنم را از روی یک پا به پای دیگر منتقل می کردم، تا آنکه یک توپازن، بازیکن بلندقدی با دستهای پر مو به

صفحه 172 از 203