نام کتاب: یک روز دیگر
دفعاتی که مادرم از من حمایت کرد
زنم می گوید: «ولی تو از اداره کردن رستوران چه می دانی که
می گویم: «این یک بار ورزشی استادا پست میز غذاخود مان نشسته ایم. مادرم هم آنجاست و با ماریای کوچولو دالی موشه بازی می کند. این بعد از زمانی است که من بیسبال را کنار گذاشته ام. دوستی می خواهد من در سرمایه گذاری تاز های شریک شوم.
کاترین می گوید: «اداره کردن بار سخت نیست؟ نباید درباره ی این کار چیزهایی بلد باشی؟ه
می گویم، دوستم بلد است.ه - کاترین می پرسد: مامان، شما چه نظری دارید؟ مادرم دست های ماریا را گرفته و آنها را بالا و پایین می برد. او می پرسد: چارلی، باید شبها کار کنی؟ مجی؟ الشبها. تو باید شب ها کار کنی؟» امین سرمایه گذارم، مامان. قرار نیست سر میزها خدمت کنم.»
کاترین می گوید: «یک عالم پول می خواهد.ه
می گویم: «اگر پول را سرمایه گذاری نکنی نمی توانی پول دریاوریه
کاترین می گوید: «جز این شغل دیگری نیست؟
من که پرسروصدایی می کنم. در حقیقت، نمی دانم چه شغل دیگری وجود دارد. وقتی ورزشکار هستی خودت را طوری تربیت می کنی که

صفحه 165 از 203