زنگ بزند. رفتن او چنان ناگهانی و ویرانگر بود که با شنیدن صدایش انگار مردی به ساختمانی آتش گرفته برگشته باشد.
نجواکنان گفتم: «آره، منم.
سعی کردم تو را پیدا کنم. به خانه و دفترت تلفن کردم. حدس زدم شاید تو ...
تولد مامان است.» او گفت: مآهان، درست است و می خواستی با او حرف بزنی؟
این جمله را عجولانه گفتم. حس کردم پدرم دارد پشت چشم نازک می کند
چیک، با پیت گارنر حرف زدم. اپیت گارنر از پیراتزده خوبه
تلفن را برداشتم و از مهمانها دور شدم. همان طور که دهانه ی آن را با دست آزادم گرفته بودم، به دو زن مسنی نگاه کردم که روی کاناپه نشسته بودند و توی بشقاب های کاغذی سالاد تن می خوردند.
پدرم گفت: «آنها یک مسابقه ی پیشکسوتها دارند، خوب؟ و پیت به من گفت فردی گونزالس کنار گذاشته شده، مدارکش یک اشکالی داشته
نمیفهمم چرا...
برای پیدا کردن جانشین خیلی دیر شده. بنابراین من به پیت گفتم هی، چیک همین جاست"
نجواکنان گفتم: «آره، منم.
سعی کردم تو را پیدا کنم. به خانه و دفترت تلفن کردم. حدس زدم شاید تو ...
تولد مامان است.» او گفت: مآهان، درست است و می خواستی با او حرف بزنی؟
این جمله را عجولانه گفتم. حس کردم پدرم دارد پشت چشم نازک می کند
چیک، با پیت گارنر حرف زدم. اپیت گارنر از پیراتزده خوبه
تلفن را برداشتم و از مهمانها دور شدم. همان طور که دهانه ی آن را با دست آزادم گرفته بودم، به دو زن مسنی نگاه کردم که روی کاناپه نشسته بودند و توی بشقاب های کاغذی سالاد تن می خوردند.
پدرم گفت: «آنها یک مسابقه ی پیشکسوتها دارند، خوب؟ و پیت به من گفت فردی گونزالس کنار گذاشته شده، مدارکش یک اشکالی داشته
نمیفهمم چرا...
برای پیدا کردن جانشین خیلی دیر شده. بنابراین من به پیت گفتم هی، چیک همین جاست"