پایان دومین دیدار
خانم تلما زمزمه کرد: «پزی، قرار است نوه هایم یک مدتی به دیدنم بیایند.ه
حالا خیلی از بهتر از زمانی به نظر می رسید که زنگ در خانهی مادرم را زده بود. چهره اش لطیف شده بود و چشمها و لبهایش خوب آرایش شده بود. مادرم موهای نارنجی شده اش را شانه کرده بود، و من اولین بار بود که متوجه شدم خانم تلما زن جذابی است و در جوانی اشی خیلی دلفریب بوده
مادرم گونهی خانم تلما را بوسید، بعد کیفش را بست و به من اشاره کرد که دنبالش بروم. به راهرو که قدم گذاشتیم دختر کوچکی با موهای بافته، که به زحمت راه می رفت، داشت به طرف ما می آمد.
او گفت: «مامان بزرگ، بیداری؟
من عقب رفتم، اما او بی آنکه به ما نگاهی بیندازد یکراست از کنارمان رد شد. پسر کوچکی به دنبال او می آمد برادرش بود؟ - که دم در اتاق ایستاد و یک انگشتش را در دهانش گذاشت. من دست دراز کردم و یک دستم را جلوی صورتش تکان دادم. هیچ. معلوم بود ما برای آنها نامرئی هستیم
با لکنت گفتم: مامان، جریان چیست؟
او داشت به خانم تلما نگاه می کرد که حالا نوه اش روی تختش بود. آنها داشتند نوعی نان پیار کباب ببر بازی می کردند. چشمان مادرم اشک آلود بود.
خانم تلما زمزمه کرد: «پزی، قرار است نوه هایم یک مدتی به دیدنم بیایند.ه
حالا خیلی از بهتر از زمانی به نظر می رسید که زنگ در خانهی مادرم را زده بود. چهره اش لطیف شده بود و چشمها و لبهایش خوب آرایش شده بود. مادرم موهای نارنجی شده اش را شانه کرده بود، و من اولین بار بود که متوجه شدم خانم تلما زن جذابی است و در جوانی اشی خیلی دلفریب بوده
مادرم گونهی خانم تلما را بوسید، بعد کیفش را بست و به من اشاره کرد که دنبالش بروم. به راهرو که قدم گذاشتیم دختر کوچکی با موهای بافته، که به زحمت راه می رفت، داشت به طرف ما می آمد.
او گفت: «مامان بزرگ، بیداری؟
من عقب رفتم، اما او بی آنکه به ما نگاهی بیندازد یکراست از کنارمان رد شد. پسر کوچکی به دنبال او می آمد برادرش بود؟ - که دم در اتاق ایستاد و یک انگشتش را در دهانش گذاشت. من دست دراز کردم و یک دستم را جلوی صورتش تکان دادم. هیچ. معلوم بود ما برای آنها نامرئی هستیم
با لکنت گفتم: مامان، جریان چیست؟
او داشت به خانم تلما نگاه می کرد که حالا نوه اش روی تختش بود. آنها داشتند نوعی نان پیار کباب ببر بازی می کردند. چشمان مادرم اشک آلود بود.