در حالی که هنوز، مثل خیلی از ورزشکارها، اعتقاد داشتم می توانم بر روند پیری چیره شوم. کاترین را با خودم به هر نقطهی کشور کشاندم. ما در پورتلند، جکسن ویل، البوکرک، فیتویل و اوماها آپارتمان داشتیم. کاترین در دوران حاملگی به دکتر متفاوت داشت.
سرانجام ماریا در پاو تو کت رد آیلند به دنیا آمد، دو ساعت بعد از مسابقه ای که تماشاگران آن، قبل از آنکه باران پراکنده شان کند، شاید فقط هشتاد نفر بودند. مجبور شدم برای رفتن به بیمارستان منتظر تاکسی بمانم. تقریبا به اند، از وی دخترم موقع قدم گذاشتن به این دنیا خیس بودم.
پس از آن خیلی طول نکشید که بیسبال، را کنار گذاشتم.
بعد به هر کاری که دست زدم نشد. سعی کردم برای خودم کار کنم، فقط پولم را هدر دادم. دنبال شغل مریگری گشتم، اما کاری پیدا نکردم. سرانجام کسی به من کاری در حوزهی فروش پیشنهاد کرد. شرکت او برای غذا و مواد دارویی بطری های پلاستیکی تولید می کرد. قبول کردم. شغل ملال آوری بود. ساعت کاری اش خسته کننده بود. بدتر از همه این شغل را فقط به خاطر این به من داده بودند که فکر می کردند می توانم در مورد بیسبال داستان تعریف کنم و شاید در آن گفتگوهای مردانهی سطحی همراه با تکبر بتوانم معامله ای انجام بدهم.
مسخره است. یک بار مردی را دیدم که خیلی کوهنوردی کرده بود. از او پرسیدم کدام یکی س خت تر بود، صعود یا فرود؟ بی آنکه تردید کند گفت فرود، چون موقع صعود چنان حواست به رسیدن به قله است که از اشتباهات پرهیز می کنی
او گفت: آن روی کوهستان مبارزه با طبیعت بشری است. موقع پایین آمدن به همان اندازه ی موقع بالا رفتن باید مراقب خودت باشی.
سرانجام ماریا در پاو تو کت رد آیلند به دنیا آمد، دو ساعت بعد از مسابقه ای که تماشاگران آن، قبل از آنکه باران پراکنده شان کند، شاید فقط هشتاد نفر بودند. مجبور شدم برای رفتن به بیمارستان منتظر تاکسی بمانم. تقریبا به اند، از وی دخترم موقع قدم گذاشتن به این دنیا خیس بودم.
پس از آن خیلی طول نکشید که بیسبال، را کنار گذاشتم.
بعد به هر کاری که دست زدم نشد. سعی کردم برای خودم کار کنم، فقط پولم را هدر دادم. دنبال شغل مریگری گشتم، اما کاری پیدا نکردم. سرانجام کسی به من کاری در حوزهی فروش پیشنهاد کرد. شرکت او برای غذا و مواد دارویی بطری های پلاستیکی تولید می کرد. قبول کردم. شغل ملال آوری بود. ساعت کاری اش خسته کننده بود. بدتر از همه این شغل را فقط به خاطر این به من داده بودند که فکر می کردند می توانم در مورد بیسبال داستان تعریف کنم و شاید در آن گفتگوهای مردانهی سطحی همراه با تکبر بتوانم معامله ای انجام بدهم.
مسخره است. یک بار مردی را دیدم که خیلی کوهنوردی کرده بود. از او پرسیدم کدام یکی س خت تر بود، صعود یا فرود؟ بی آنکه تردید کند گفت فرود، چون موقع صعود چنان حواست به رسیدن به قله است که از اشتباهات پرهیز می کنی
او گفت: آن روی کوهستان مبارزه با طبیعت بشری است. موقع پایین آمدن به همان اندازه ی موقع بالا رفتن باید مراقب خودت باشی.