یعنی برای لحظه ای عاقل شده و ترس برش داشته... چرا توقف می کند؟
بله! این عمو اتو با شتاب تمام «سورئال» می شود که قادر باشد خلاف میل بقیه خودش را صرف «طرح های دیگر» کند. از فردا میداند یک کار مهم دارد که باید دائم به آن بپردازد: «هیچ کاری.» کارهای خلاف قاعده، شبه اخاذی های هنرمندانه اش (ذکرش لازم است که او بیش از یک حد مشخص قرض قبول نمی کند)، با آن سخنرانی که مست کننده اند و بی وقفه کار هر روزی اش شده و سر هر فرصت تعمقهای دائمی او که همه را کفری خود کرده و این آخری از همه بی منطق تر و غریب تر: دهن کجی به همهی توان و استعدادهای خودش که یکی دو تا هم نیستند. با نگرانی و دلواپسی میداند تا وقتی هدف و رواج گریزناپذیر زمانه «کار» قلمداد می شود، بیکاری یعنی بی خاصیتی او تمامی ندارد، او این آدم پرمغز همه چیزدان که این طور بی مغز نشان می دهد و نامعمول.
مردن اش هم، مثل آن رفتارهای عجیب که مایه ی نگرانی است در لایه ای از ابهام قرار دارد. جسد بی جان او حامل پولهای فراوانی است که ثانیه ای نمی شود در یک بخت آزمایی برده (بینوا شانسش کمی دیر می گوید!) و در اتاق کم اثاث محقرش، که حالا بی عمو اتو شده، یک دفترچه پیدا می شود که فهرست منظمی از تمامی طلبکارها و مطالباتشان را دارد. اینجاست که ما هم در کنار فامیل تعجب می کنیم: انگار عمو اتو و همدستانش با اعمال توهین آمیزشان می خواهند حامل پیامی باشند که تا ابد نامفهوم می ماند. انگار در تلاش اند پول های فامیل که هر روز خرج کارهای ثابتی می شود را به سمت و سویی دیگر ببرند، بیرون از قواعد و
بله! این عمو اتو با شتاب تمام «سورئال» می شود که قادر باشد خلاف میل بقیه خودش را صرف «طرح های دیگر» کند. از فردا میداند یک کار مهم دارد که باید دائم به آن بپردازد: «هیچ کاری.» کارهای خلاف قاعده، شبه اخاذی های هنرمندانه اش (ذکرش لازم است که او بیش از یک حد مشخص قرض قبول نمی کند)، با آن سخنرانی که مست کننده اند و بی وقفه کار هر روزی اش شده و سر هر فرصت تعمقهای دائمی او که همه را کفری خود کرده و این آخری از همه بی منطق تر و غریب تر: دهن کجی به همهی توان و استعدادهای خودش که یکی دو تا هم نیستند. با نگرانی و دلواپسی میداند تا وقتی هدف و رواج گریزناپذیر زمانه «کار» قلمداد می شود، بیکاری یعنی بی خاصیتی او تمامی ندارد، او این آدم پرمغز همه چیزدان که این طور بی مغز نشان می دهد و نامعمول.
مردن اش هم، مثل آن رفتارهای عجیب که مایه ی نگرانی است در لایه ای از ابهام قرار دارد. جسد بی جان او حامل پولهای فراوانی است که ثانیه ای نمی شود در یک بخت آزمایی برده (بینوا شانسش کمی دیر می گوید!) و در اتاق کم اثاث محقرش، که حالا بی عمو اتو شده، یک دفترچه پیدا می شود که فهرست منظمی از تمامی طلبکارها و مطالباتشان را دارد. اینجاست که ما هم در کنار فامیل تعجب می کنیم: انگار عمو اتو و همدستانش با اعمال توهین آمیزشان می خواهند حامل پیامی باشند که تا ابد نامفهوم می ماند. انگار در تلاش اند پول های فامیل که هر روز خرج کارهای ثابتی می شود را به سمت و سویی دیگر ببرند، بیرون از قواعد و