راوی داستان از همان ابتدا به ما خبر میدهد که اسم و رسم تازهای پیدا کرده: گوسفندان سیاه. او با غرور صدارت و عنوان جدید خود را اعلام می کند، منصبی که تنها جامه اش یک پوستین سیاه گوسفندی است بافته ی ذهن و حرف های اطرافیان، تنها شهرتش بدنامی و البته عاقبتی درد آور به نام «دوری از بقیه». با وجود همه ی اینها او پافشاری می کند که میخواهد گوسفندان سیاه باشد. از این به بعد چشمهائی هست که دائم او را نشان دهند و عنوانی که مثل سایه دنبالش راه می افتد، اما او خوب میداند که اگر میخواهد در نسل گوسفندان سیاه جا بگیرد و آن را از انقراض نجات دهد باید بپذیرد که در میان سفیدی های زننده ی زمانه اش انگشت نماست. او جلب توجه می کند، درست مثل کلمهی سیاهی که بر روی تکه کاغذی سفید نوشته می شود. سیاهی او موجب می شود که بیننده سپیدی جذاب کاغذ را فراموش کند و دل به معنای کلمه ها، که اغلب سیاه هستند، بسپارد.
عموی او، که گوسفند سیاه نسل پیش بود، عمو اتو نام دارد. شاید از فردا او هم مجبور باشد مثل عمو اتو و هر گوسفند سیاه دیگر با انبوهی از فکرهای تازه و راه های جدید برای زندگی به میدان بزرگی پا بگذارد پر از آدم هائی که ذهنشان گرم بی فکری است و روزشان مثل روزهای دیگر پر از همان کارهای همیشگی که باید انجام شود. اما گوسفندان سیاه نمی توانند تن به هر کاری بدهند. آنها مقابل نیش و کنایه های خویشان و اطرافیان که آنها را آدم های تن پروری به حساب می آورند چند سئوال مهم دارند: چه کاری واقعاً به درد آدمها می خورد، آیا تمام مشاغل که بشر تا
عموی او، که گوسفند سیاه نسل پیش بود، عمو اتو نام دارد. شاید از فردا او هم مجبور باشد مثل عمو اتو و هر گوسفند سیاه دیگر با انبوهی از فکرهای تازه و راه های جدید برای زندگی به میدان بزرگی پا بگذارد پر از آدم هائی که ذهنشان گرم بی فکری است و روزشان مثل روزهای دیگر پر از همان کارهای همیشگی که باید انجام شود. اما گوسفندان سیاه نمی توانند تن به هر کاری بدهند. آنها مقابل نیش و کنایه های خویشان و اطرافیان که آنها را آدم های تن پروری به حساب می آورند چند سئوال مهم دارند: چه کاری واقعاً به درد آدمها می خورد، آیا تمام مشاغل که بشر تا