نام کتاب: گوسفندان سیاه
میشود و نفعی ندارد مگر آنکه پستچی را به زحمت و دردسر بیاندازد؛ و گاهی اوقات پر کردن برگ صورتحساب هایی که واقعاً هر چند وقت یکبار، نقدی پرداخت می شوند.
مجبورم با عاملین فروش سر و کله بزنم که درصد داند با کلاهبرداری و زرنگی در تلاشی بیهوده اجناس آشغال رئیسمان را قالب کنند. آقای رئیس، این کله خر شکم گنده که همیشه در عجله است و هرگز کاری نمی کند، آدمی که با سماجت ساعت‌های پُربهای روز را به گپ زدن و حرافی می گذراند - سمبل حماقت در حماقت - او که هیچ وقت جرأت سنگین کردن بار بدهی ها را به خود نمی دهد. کسی که کنار دستی اش را از لافی به لاف دیگر بازی می دهد، هنرمند تردستی که ترکاندن بادکنکی را درست در لحظه ترکیدن بادکنک قبلی از سر می گیرد، و آنچه می ماند تکه لاستیک بی ارزشی است که تا یک ثانیه پیش جان داشت، بالا و پایین می پرید، و برق میزد.
اداره ی ما درست در مجاورت یک کارخانه است، محلی که در آن کم و بیش یک دوجین کارمند به ساخت نوعی اثاث و لوازم منزل مشغول اند که تنها یک بار خریدنش اسباب دردسر و عذاب مابقی عمر آدم می شود، مگر آنکه کسی بعد از سه روز تصمیم بگیرد آنرا به تکه های چوب و هیزم تبدیل کند. میزهای تزئینی، کمدهای چوبی با حاشیه های کنده کاری گلدار، قفسه های کشویی کم حجم، صندلی های ظریف و هنری با دست نقاشی شده ای که حتی تحمل وزن بچه ی سه ساله را هم ندارد، پایه های کوتاه برای گلدان و کوزه های گل، اشیای تزئینی بدل که بی شک ارزش خودشان

صفحه 38 از 100