هم همین طور بود، وقتی که هنوز چشمشان می دید. در مورد همسر مردی که اول کور شد، تردید جایز نبود، جای طبیعی و قانونی اش در کنار شوهرش بود، تخت شماره ی هفده، و تخت شماره ی هیجده را خالی گذاشتند، برای حفظ فاصله با دختری که عینک دودی داشت. باز هم جای تعجب نیست که سعی داشتند هر چه نزدیک تر به هم بمانند، در این مکان رابطه های گوناگونی وجود داشت، بعضی از این رابطه ها عیان شده بود و بعضی دیگر به زودی آشکار می شد، مثلا، این فروشندهی داروخانه بود که به دختری که عینک دودی داشت قطرهی چشم فروخته بود، رانندهی تاکسی همان کسی بود که مردی را که اول کور شد به مطب دکتر برده بود، مردی که خود را افسر پلیس معرفی کرد شخصی بود که ماشین دزد را که مثل بچه های گمشده زاری می کرد پیدا کرده بود، و مستخدمه ی هتل اولین کسی بود که وارد اتاق دختری که عینک دودی داشت شده بود، همان هنگامی که او دچار حملهی جیغ و داد شد. با این حال واضح است که همه ی این روابط هم آشکار و دانسته نخواهد شد، یا به خاطر دست ندادن فرصت مناسب، و یا چون هیچ کدام توان تصور چنین رابطه هایی را ندارند، و یا خیلی ساده، از روی شعور و کیاست. مستخدموی هتل هرگز به خواب هم نمیدید که زن لختی که دیده بود اینجا باشد، می دانیم که فروشندهی داروخانه به مشتریان دیگری با عینک دودی نیز قطرهی چشم فروخته است، هیچیک آنقدر بی احتیاط نبودند که حضور ماشین دزد را به افسر پلیس خبر دهند، راننده تاکسی قسم می خورد در چند روز گذشته مسافر کور نداشته. البته مردی که اول کور شد آهسته به همسرش گفت که یکی از بازداشت شده ها همان شیادی است که ماشینشان را دزدید، عجب تصادفی، نه، اما، از آنجایی که در این فاصله می دانست مردک بیچاره رانش به شدت آسیب دیده، با جوانمردی اضافه کرد، به حد کافی هم تقاص پس داده. غم و شادی بر خلاف آب و روغن می توانند با هم مخلوط شوند، و حالا زنش، به دلیل غم عمیق کور شدن و شادی مفرط پیدا کردن شوهر، دیگر آنچه را که دو روز پیش گفته بود به خاطر نداشت، به خاطر نداشت که گفته بود حاضر است یک سال از عمرش را بدهد تا این دزد دغل، واژهی انتخابی خودش بود، کور شود. و اگر هم هنوز کوچکترین ته رنگی از خشم روحش را می آزرد، با شنیدن نالهی رقت انگیز مرد زخمی از میان رفت، خواهش می کنم دکتر، به من کمک کنید. دکتر با کمک زنش، دور زخم را با احتیاط لمس کرد، کار دیگری از او برنمی آمد، شستن زخم هم بی فایده بود، عفونت می توانست به خاطر فرو رفتن عمیق پاشنهی کفشی ایجاد شده باشد که با سطح خیابان و کف اتاق های این ساختمان تماس داشته، و یا شاید ناشی از عوامل بیماریزایی بود که چه بسا در آب آلوده و تقریبا راکد لوله های قدیمی اسقاط وجود داشت. دختری که عینک دودی داشت با شنیدن نالهی مرد، از جا بلند شد و با شمردن تختها آهسته آهسته خود را به