نام کتاب: کوری
تعجب جواب داد سمت چپ، انگار زن دکتر بی آن که لازم به پرسیدن باشد باید این را می دانست. مردی که اول کور شد نفر بعدی بود. می دانست که تختش با یک تخت فاصله از تخت دزد در همان سمت است. دیگر از خوابیدن نزدیک دزد واهمه ای نداشت، دزد پایش در وضع بدی بود، از آه و ناله اش پیدا بود که به زحمت می تواند حرکت کند. وقتی به تختش رسید، گفت شانزده، سمت چپ، و با لباس روی تخت دراز کشید. آنگاه دختری که عینک دودی داشت با صدای آهسته التماس کرد میشه ما در همان سمت شما بخوابیم، آنجا خیالمان راحت تر است. چهارنفری با هم به جلو رفتند و به سرعت جابه جا شدند. پس از چند دقیقه، پسرک لوچ گفت گرسنه ام، و دختری که عینک دودی داشت زیر لب گفت فردا، فردا یک چیزی گیر میاوریم بخوریم، حالا بگیر بخواب. بعد کیفش را باز کرد، دنبال شیشه ی کوچکی گشت که از داروخانه خریده بود. عینکش را برداشت، سرش را عقب برد و با چشمهای کاملا باز، با یک دست دست دیگرش را هدایت کرد و در چشمهایش قطره چکاند. همهی قطرهها در چشمش نرفت، اما با این طرز مداوای صحیح، ورم ملتحمه خیلی زود التیام پیدا می کند.

صفحه 38 از 224