نام کتاب: کوری
دختر قرار داشت، از بوی عطر او و افکار قبلی خودش، تحریک شد، تصمیم گرفت از دستهایش استفاده ی بهتری کند، با یکی پشت گردن دختر، زیر موهایش را نوازش داد، و با دست دیگر، خیلی بی تعارف و علنی، سینه اش را گرفت. دختر به جنب و جوش افتاد تا جاخالی بدهد، اما مرد محکم او را گرفته بود. آن گاه دختر با تمام قدرت لگدی به عقب سر حواله کرد. پاشنه ی کفشش، که مثل میخ تیز بود، ران لخت دزد را سوراخ کرد و او که غافلگیر شده بود فریادش از درد به هوا رفت.
زن دکتر برگشت و پرسید چه خبر ست، دختری که عینک دودی داشت در جواب گفت پایم سر خورد و مثل این که نفر پشت سری ام را زخمی کردم. خون از لای انگشتان دزد که ناله می کرد و فحش میداد و می خواست بفهمد چه قدر صدمه دیده است، جاری شده بود،
من زخمی شدم، این سلیطه نمی فهمد پایش را کجا می گذارد، و دختر چکشی جواب داد تو هم نمی فهمی دستهایت را کجا می گذاری.
زن دکتر ماجرا را فهمید، اول لبخند زد، اما بعد دید زخم خیلی عمیق است، خون از ران مرد فلک زده سرازیر شده، و نه آب اکسیژنه دارند و نه ید، نه چسب زخم و نه تنزیب، و نه هیچ نوع ماده ضدعفونی، هیچ، هیچی ندارند. صف به هم خورده بود، دکتر می پرسید زخم کجاست، اینجا، اینجا، کجا، روی رانم، مگر نمی بینی، این ماده سگ پاشنه کفشش را فرو کرد توی رانم،
-من هم پایم سر خورد، دست خودم که نبود، دختر حرفش را آنقدر تکرار کرد تا از فرط عصبانیت داد کشید این حرام زاده مرا دستمالی می کرد، فکر کرده چه جور زنی هستم. زن دکتر مداخله کرد، این زخم باید فورا تمیز و پانسمان شود،
دزد پرسید آب از کجا بیاوریم،
- از آشپزخانه، در آشپزخانه آب هست، اما لازم نیست همه برویم، من و شوهرم او را می بریم، بقیه همین جا منتظر بمانید، زود برمی گردیم.
پسرک گفت من جیش دارم، یک کمی خودت را نگه دار، همین الان برمی گردیم. زن دکتر می دانست که باید یک بار به سمت راست و یک بار به سمت چپ پیچید، سپس از راهروی تنگی که یک زاویه قائمه تشکیل می داد بگذرد تا به آشپزخانه که در انتهای آن بود برسد. پس از چند قدم، تظاهر کرد که راه را گم کرده، ایستاد، چند قدم عقب رفت، گفت آه، حالا یادم آمد، و از آنجا یک راست به آشپزخانه رفتند، وقت را نمی شد تلف کرد، خونریزی شدید شده بود. اول آب شیر کثیف بود، مدتی طول کشید تا رنگش روشن شود. آب مانده و ولرم بود، انگار در لوله ها گندیده بود، اما مرد از تماس آب با زخمش نفس راحتی کشید. زخم بدی بود.
زن دکتر پرسید حالا چه جوری باید زخمش را بست. زیر یکی از میزها چند کهنه ی کثیف که لابد زمین شور بود، دیده می شد، اما استفاده از آنها اصلا صلاح نبود،
زن گفت گمان نکنم اینجا چیز به دردبخوری پیدا شود، و تظاهر به جست وجو کرد، دزد ناله کنان گفت اما این جوری که نمیشه ولم کرد دکتر، خونریزی بند نمیاد، خواهش میکنم به من کمک کنید، مرا ببخشید اگر چند لحظه پیش به شما جسارت کردم،
دکتر گفت ما می خواهیم به شما کمک کنیم،

صفحه 35 از 224