نام کتاب: پیرمرد و دریا
تیره بود و نور در آب طیفهای رنگی می ساخت. هزاران هزار ذره پلانکتون در نور آفتاب بلند ناپیدا شده بودند، و در آبی که اکنون هزار بالا ژرفا داشت پیرمرد فقط طیفهای بزرگ را در گودی و کبودی
میدید.
گبابها - ماهیگران همه ماهیهای این رده را گباب مینامیدند و فقط نام درست هر کدام را وقتی بکار می بردند که داشتند آنها را می فروختند یا با طعمه تاخت میزدند -- گبابها باز به عمق آب فرورفته بودند. دیگر آفتاب داغ بود و پیرمرد آن را پشت گردنش حس می کرد، و حس می کرد که همین جور که پارو میکشد عرق از پشتش سرازیر می شود.

صفحه 33 از 117