تکانهای تند و لرزان دم نازک چابکش جان داد. پیرمرد از روی رحم ضربه ای به سرش کوبید و لاشه لرزانش را با لگد به سایه زیر فنه پرتاب کرد.
به صدای بلند گفت: «آلباکوره. عجب طعمه ایه. چهارکیلویی میشه.»
بیادنداشت از کی بنا کرده است در تنهایی به صدای بلند حرف بزند. در روزهای قدیم برای خودش آواز می خواند و گاهی که در جهازهای صید لاک پشت یا در کشتیهای ماهیگیری شبها کشیک داشت تنها سکان را به دست می گرفت و آواز می خواند. شاید از وقتی
به صدای بلند گفت: «آلباکوره. عجب طعمه ایه. چهارکیلویی میشه.»
بیادنداشت از کی بنا کرده است در تنهایی به صدای بلند حرف بزند. در روزهای قدیم برای خودش آواز می خواند و گاهی که در جهازهای صید لاک پشت یا در کشتیهای ماهیگیری شبها کشیک داشت تنها سکان را به دست می گرفت و آواز می خواند. شاید از وقتی