ریسمانهایش را دید رد که یک راست در آب تیره ناپدید میشدند، و از دیدن آن همه پلانکتون شاد شد، زیرا که این میگفت ماهی هم هست. نور غریبی که خورشید اکنون از بلندی بیشتر در آب می انداخت میگفت که هوا خوش خواهد بود و ابرهای فراز خشکی نیز همین را می گفتند. اما شالو دیگر تقریبا ناپدید بود و بر آب چیزی پیدا نبود مگر پاره ای لکه های زرد گیاه دریایی ساراگاسوی رنگ پریده و بادکنک لعابی ارغوانی نورانی و خوش ریخت یک عروس دریا که نزدیک قایق شناور بود. عروس دریا به شادی و سبکی یک حباب شناور بود و رشته های ارغوانی دراز و مرگبارش را یک متر در آب به دنبال خود می کشید.
پیرمرد گفت: «آگوامالا. زنکه هرزه.»
از همان جایی که سبک روی پاروهایش میلمید در آب زیر پایش نگاه کرد و ماهیهای ریزی را دید به رنگ آن رشته های دراز که لای آنها در سایه کوچکی که حباب با خود می کشید شنا می کردند. زهر عروس دریا در این ماهیها کارگر نیست؛ اما در آدمها کارگر است، و هر گاه پاره ای از این رشته های ارغوانی لیز و لزج به ریسمانی گیر میکرد که پیرمرد داشت با آن کلنجار می رفت دست و بالش از آن تاولها میزد که از چسبک و بلوط زهری بر تن آدم پدید می آید. اما پدید آمدن تاولهای زهری «آکوامالا» مانند اثر تازیانه ناگهانی است.
حباب نورانی عروس دریا زیباست. ولی این فریبکارترین موجود دریاست و پیرمرد خوش داشت ببیند که لاک پشتهای بزرگ
پیرمرد گفت: «آگوامالا. زنکه هرزه.»
از همان جایی که سبک روی پاروهایش میلمید در آب زیر پایش نگاه کرد و ماهیهای ریزی را دید به رنگ آن رشته های دراز که لای آنها در سایه کوچکی که حباب با خود می کشید شنا می کردند. زهر عروس دریا در این ماهیها کارگر نیست؛ اما در آدمها کارگر است، و هر گاه پاره ای از این رشته های ارغوانی لیز و لزج به ریسمانی گیر میکرد که پیرمرد داشت با آن کلنجار می رفت دست و بالش از آن تاولها میزد که از چسبک و بلوط زهری بر تن آدم پدید می آید. اما پدید آمدن تاولهای زهری «آکوامالا» مانند اثر تازیانه ناگهانی است.
حباب نورانی عروس دریا زیباست. ولی این فریبکارترین موجود دریاست و پیرمرد خوش داشت ببیند که لاک پشتهای بزرگ