اما اندکی بر جریان آب تاخت، چنانکه همچنان به اندازه می راند، گیرم تندتر از آنکه اگر پرنده را راهنمای خود نکرده بود می بایست براند.
پرنده در هوا بالاتر رفت و باز چرخ زد، با بالهای بی حرکت. سپس ناگهان شیرجه رفت و پیرمرد چند ماهی پرنده را دید که از آب بیرون جستند و جدا از آب روی دریا پریدند.
پیرمرد به صدای بلند گفت: «پیسو. پیسوی درشت.»
پاروهایش را در قایق گذاشت و یک چنبر ریسمان کوچک از زیرفته در آورد. ریسمان سر حلقه سیمی داشت و یک قلاب متوسط به آن آویخته بود، و پیرمرد یکی از ساردینها را به سر قلاب زد. ریسمان را از پهلوی قایق به آب داد و سپس دم آن را به حلقه ای روی فنه گره زد. آنگاه یک ریسمان دیگر را هم طعمه زد و آن را در
پرنده در هوا بالاتر رفت و باز چرخ زد، با بالهای بی حرکت. سپس ناگهان شیرجه رفت و پیرمرد چند ماهی پرنده را دید که از آب بیرون جستند و جدا از آب روی دریا پریدند.
پیرمرد به صدای بلند گفت: «پیسو. پیسوی درشت.»
پاروهایش را در قایق گذاشت و یک چنبر ریسمان کوچک از زیرفته در آورد. ریسمان سر حلقه سیمی داشت و یک قلاب متوسط به آن آویخته بود، و پیرمرد یکی از ساردینها را به سر قلاب زد. ریسمان را از پهلوی قایق به آب داد و سپس دم آن را به حلقه ای روی فنه گره زد. آنگاه یک ریسمان دیگر را هم طعمه زد و آن را در