پسر دو گباب یا آلباکوره کوچک تازه به او داده بود که مانند شاقول به دو ریسمان عمیق آویخته بودند، و به ریسمانهای دیگر یک رانر درشت کبود و یک آزادماهی زرد زده بود که پیش تر هم بکاررفته بودند، اما هنوز خراب نشده بودند و ساردینهای بسیار خوب آنها را خوشبو و دندانگیر می ساختند. هر کدام از ریسمانها، به کلفتی یک مداد درشت، دور یک ترکه نرم حلقه شده بودند، چنانکه هر گاه طعمه کشیده میشد یا تکان می خورد ترکه سر در آب فرو می کرد، و هر ریسمانی دو چنبر داشت، هر کدام چهل بالا، که میشد آنها را به چنبرهای یدکی دیگر گره زد، چنانکه هر گاه لازم میشد پیرمرد می توانست بیش از سیصد بالا ریسمان به ماهی بدهد.
مرد سر در آب فروبردن سه ترکه را بر پهلوی قایق میپایید و آرام پارو میکشید تا ریسمانها راست و سرازیر بایستند و در ژرفایی باشند که می بایست. هوا روشن روشن بود، گفتی حالا است که خورشید سر بزند.
باریکه خورشید از سطح دریا سرزد و پیرمرد قایقهای دیگر را میدید که خوابیده بر آب، آن دورها در سمت ساحل، بر جریان دریا پراکنده بودند. خورشید روشن تر شد و درخشش آن بر آب افتاد و آنگاه، با جداشدنش از آب، دریای صاف آن را به چشمان پیرمرد پس میفرستاد، چنانکه چشمش را بسختی میزد و پیرمرد بی آنکه خورشید را بنگرد پارو میکشید. به آب زیر پایش نگاهی انداخت و ریسمانها را دید زد که یک راست در تیرگی آب رفته بودند. او ریسمان - هایش را از دیگران راست تر نگه می داشت، چنانکه در هر ژرفایی در
مرد سر در آب فروبردن سه ترکه را بر پهلوی قایق میپایید و آرام پارو میکشید تا ریسمانها راست و سرازیر بایستند و در ژرفایی باشند که می بایست. هوا روشن روشن بود، گفتی حالا است که خورشید سر بزند.
باریکه خورشید از سطح دریا سرزد و پیرمرد قایقهای دیگر را میدید که خوابیده بر آب، آن دورها در سمت ساحل، بر جریان دریا پراکنده بودند. خورشید روشن تر شد و درخشش آن بر آب افتاد و آنگاه، با جداشدنش از آب، دریای صاف آن را به چشمان پیرمرد پس میفرستاد، چنانکه چشمش را بسختی میزد و پیرمرد بی آنکه خورشید را بنگرد پارو میکشید. به آب زیر پایش نگاهی انداخت و ریسمانها را دید زد که یک راست در تیرگی آب رفته بودند. او ریسمان - هایش را از دیگران راست تر نگه می داشت، چنانکه در هر ژرفایی در