کتاب بزرگ او، یک قلمرو، یک دنیای کوچک لرزان از احساسها، صداها و وهمها، انتشار یافته بود. کتاب به معرض فروش گذاشته شده بود، خوانده و کنار گذاشته شده بود. چند ماه گذشت؛ پاییز رسید، و پوهانس کتاب دیگری عرضه کرد. این کتاب چه بود؟ ناگهان اسمش به سر تمام زبان ها افتاده بود، از بخت یار بهره مند شده بود: این کتاب تازه، دور از حوادث دیار نوشته شده بود، کتابی روشن و قوی بود، چون شرابی ناب در جوش و خروش بود. |
خواننده ی عزیز، این کتاب، فصه ی دیده ریک و ایزلین است. قصه ی دیده ریک که خدا با عشق بر او ضربه وارد آورد، در روزهای خوش، در روزهای رنجهای سبک، زمانی که تحمل همه چیز آنان بود، نوشته شده، با حسن نیت کامل نوشته شده است...
یوهانس در کشوری دیگر بود و هیچ کس نمی دانست کدام دبار. و بیش از یک سال گذشت تا معلوم شد.
2. Iseline
1, Dideric