نام کتاب: ویکتوریا
در می آمیختند. ابدأ احساس تب نمی کرد، حالت عصبی اش گذشته بود، احساس طراوت در او سر می کشید. به نظرش می رسید که تمام شب در جنگلی اختناق آور سرگردان بوده است و اکنون در ساحل پردرخت دریاچه ای است. ضربه ای به در خورد؟ نامه رسان بود که برایش کاغذی می آورد. یوهانس نامه را باز کرد، نگاهی به آن انداخت، به زحمت توانست درک کند. ویکتوریا در نامه ی کوتاه به او اطلاع می داد که میل دارد همان شب در خانهی سی بر او را ببیند؛ فراموش کرده بود این را به او بگوید. ویکتوریا می گفت که در آن جا رفتارش را برای او توجیه می کند و از او خواهش می کرد که دیگر به او فكر نكند و مثل مردها با موضوع مواجه شود. ضمنا بابت کاغذ کوتاه مبتذل عذرخواهی می کنند... | یوهانس به خیابان رفت، ناهار خورد، به خانه برگشت و بالاخره طی نامه ای دعوت آقای سی یر را رد کرد. در این نامه می گفت که نمی تواند بیاید و اجازه می خواست که وقت دیگری، مثلا شب بعد، به دیدن آنها برود. این نامه را توسط پیکی فرستاد.

صفحه 56 از 143