دلار در ماه و می توانست قشنگ تر هم بشود . اثاثیه خوب بودند و مفتخر بودیم از اینکه آنجا زندگی می کردیم جای خوب و خانه زیبا داشتیم . همسایه های پولداری اطراف ما بودند ولی وقت زیادی آنجا نمی گذراندیم و به ندرت تفریح می کردیم . نقل مکان تغییراتی محسوس به حساب می آمد ولی می توانستیم آنرا تحمل کنیم . ما همیشه درباره پول روراست بودیم و هیچ مخفی کاری نداشتیم . او می دانست ما حدود پنجاه و یک هزار دلار پول مشترک و دوازده هزار دلار پول در حساب جاری داریم . من تعجب می کردم در شش سال زندگی مشترک چقدر کم پس انداز کرده بودیم ! وقتی روی خط کار سریع یک شرکت بزرگ هستی پول بینهایت به نظر می رسد ، او گفت : . فکر می کنم باید تغییراتی بدهیم درسته ؟ او به سردی به من نگاه کرد . لغت تغییرات با معنای خاصی ادا شده بود . . فکر می کنم . - من خسته شده ام . گیلاسش را نوشید و خشک کرد و به اتاق خواب رفت . فکر کردم چه قدر با احساس .! حتی نمی توانستیم کینه به اندازه کافی برای جنگ داشته باشیم . البته من کاملا وضع جدیدم را در زندگی درک می کردم . من یک داستان عالی بودم ، وکیل جاه طلب ، جوان که به ناجی و حامی فقرا مبدل شده بود ، و در شرکت برای هیچ قصد داشت کار کند حتی اگر او فکر می کرد عقلم را از دست داده ام نمی توانست یک قدیس را سرزنش کند . هیزمی را در آتش انداختم و نوشابه دیگر درست کردم و روی کاناپه ای خوابیدم . فصل سیزدهم شرکا یک اتاق غذاخوری خصوصی در طبقه هشتم داشتند ، و خوردن غذا در آن مکان برای وکلا افتخار محسوب می شد . رودلف نوعی کلوتز - نا آزموده بود که فکر می کرد یک وعده غذای ایرلندی ساعت هشت صبح در اتاق مخصوص آنها کمک می کند . من عقلم سرجایش برگردد. چطور می توانستم به صبحانه هایی که در آینده با با قدرت همواره بودند پشت کنم ؟ او اخبار هیجان انگیزی داشت ، دیشب دیر وقت با آرتور صحبت کرده بود و قرار گذاشته بودند دوازده ماه به من مرخصی تحقیقاتی بدهند . شرکت هر حقوقی را که کلینیک به من می داد تکمیل می کرد حرکت با ارزشی بود ، آنها باید بیشتر فعالیت می کردند ، و خودشان از این کار احساس خوبی داشتند . من با