- بدون شک، با فعالان بی خانمان زیادی امروز حرف زدم آنها آنجا می آیند و می خواهند مردم را به آنجا بیاورند همچنین مطبوعاتیها ، چهار تابوت کنار تابوت مادر دوربین ها این ها را برای خبر ساعت شش ضبط می کنند . قبل از آن راهپیمایی داریم و بعد هم تظاهرات. 
- شاید از مرگ آنها اتفاقی خوبی بیافتد .
- شاید
من به عنوان وکیل جا افتاده یک شهر بزرگ می دانستم هدفی در هر ناهار و شام دعوت شده هست. مورد کای نقشه ای در سر داشت. از طرز نگاهش می دانستم ، پرسیدم :
- می دونی چرا بی گناه شده بودند ؟
- نه شاید مثل همیشه باشد، وقت نداشتم برسم.
من فکر کردم نمی توانم درباره پرونده مرموز و محتوای آن به او چیزی بگویم، پرونده محرمانه بود و به خاطر شغلم در دریک و سوئینی در دسترسم قرار داشت. فاش چیزی که درباره فعالیتهای موکلان مربوط است به منزله نقض آشکار مسئولیت حرفه ای محسوب می شد. فکر آشکار سازی آن مرا می ترساند ، علاوه بر این من هنوز چیزی را تایید نکرده بودم و مطمئن نبودم. گارسون سالاد آورد و شروع به خوردن کردیم مورد کای وسط خوردن گفت:
- امروز بعد از ظهر جلسه ای در شرکت داشتیم من و آبراهام و سوفیا. ما کمک می خواهیم.
از شنیدن آن تعجب نکردم گفتم :
- چه جور کمکی ؟
- یک وکیل دیگر .
- فکر کردم شما پول ندارید .
- یک کم ذخیره داریم و استراتژی بازاریابی جدیدی اتخاذ کردیم.
فکر کلینیک خیابان چهاردهم که درباره استراتژی بازاریابی نگران کننده بود او منظورش همین بود. هر دو خندیدیم.
- اگر وکیل جدیدی برای صرف ده ساعت در هفته برای پول جمع کردن بگیریم آن وقت خودش می تواند پول وکالتش را به دست آورد.
باز هم دوتایی خندیدیم او ادامه داد .
                - شاید از مرگ آنها اتفاقی خوبی بیافتد .
- شاید
من به عنوان وکیل جا افتاده یک شهر بزرگ می دانستم هدفی در هر ناهار و شام دعوت شده هست. مورد کای نقشه ای در سر داشت. از طرز نگاهش می دانستم ، پرسیدم :
- می دونی چرا بی گناه شده بودند ؟
- نه شاید مثل همیشه باشد، وقت نداشتم برسم.
من فکر کردم نمی توانم درباره پرونده مرموز و محتوای آن به او چیزی بگویم، پرونده محرمانه بود و به خاطر شغلم در دریک و سوئینی در دسترسم قرار داشت. فاش چیزی که درباره فعالیتهای موکلان مربوط است به منزله نقض آشکار مسئولیت حرفه ای محسوب می شد. فکر آشکار سازی آن مرا می ترساند ، علاوه بر این من هنوز چیزی را تایید نکرده بودم و مطمئن نبودم. گارسون سالاد آورد و شروع به خوردن کردیم مورد کای وسط خوردن گفت:
- امروز بعد از ظهر جلسه ای در شرکت داشتیم من و آبراهام و سوفیا. ما کمک می خواهیم.
از شنیدن آن تعجب نکردم گفتم :
- چه جور کمکی ؟
- یک وکیل دیگر .
- فکر کردم شما پول ندارید .
- یک کم ذخیره داریم و استراتژی بازاریابی جدیدی اتخاذ کردیم.
فکر کلینیک خیابان چهاردهم که درباره استراتژی بازاریابی نگران کننده بود او منظورش همین بود. هر دو خندیدیم.
- اگر وکیل جدیدی برای صرف ده ساعت در هفته برای پول جمع کردن بگیریم آن وقت خودش می تواند پول وکالتش را به دست آورد.
باز هم دوتایی خندیدیم او ادامه داد .