نام کتاب: وکیل خیابانی
برادران چانس شریک املاک و مستغلات که درباره پرونده با او بحث کرده بودم ، بیشترین کار را برای شرکت کرده بود.
مظنون اصلی دستیار او بود ، مرد جوانی که همه حرفهای تند ما را شنیده بود و چند لحظه بعد چانس را وقتی که آنجا را ترک کرده به عنوان (خر) خطاب کرده بود او همه‌ی جزئیات اخراج (غاصبینی) را حتما می دانست به پرونده دسترسی داشت . با تلفن جیبی برای ممانعت از ضبط شرکت با دستیاری در ضد تراست تماس گرفتم .
دفتر او در گوشه دفتر من بود او مرا به دیگری ارجاع داد ، و با اندکی تلاش فهمیدم کسی که دنبالش هستم هکتور پالما نام دارد. او سه سال با شرکت در بخش املاک و مستغلات همکاری می کرد ، قرار شد او را خارج از شرکت ملاقات کنم . مورد کاری تماس گرفت و درباره برنامه شام پرسید و گفت :
- به شام دعوت می کنم .
- سوپ ؟
او خندید و گفت :
- البته که نه ، جای خیلی خوبی می شناسم .
قرار شد ساعت هفت همدیگر را ببینیم . کلیر پس از یک عمل جراحی برگشته بود و زمان و غذا و شوهر را فراموش کرده بود . اواسط بعد از ظهر بود که یک کلمه گفت و رفت ، نمی دانستم کی بر می گردد ، ولی حتما به خانه در بر می گردد ، او روش و راه سریع زندگی را از من آموخته بود
***
در رستورانی نزدیک میدان دو پانت ملاقات کردیم. کافه جلو رستوران مملو از دولتی ها با حقوق بالا بود ، که قبل از فرار از شهر چیزی می نوشیدند . ما در قسمت پشت در کابینی کوچک نوشابه خوردیم او در حالی که می نوشید گفت :
- داستان برتون بزرگ است و بزرگتر می شود .
- متاسفم من دوازده ساعت گذشته در غاری بوده ام ، چه اتفاقی افتاده ؟
- مطبوعات چهار بچه و مادر آنها را که در ماشین زندگی می کردند جان داده اند در یک مایلی تپه کپیتال آنها را پیدا کردند ، در جایی که دولت مشغول اصلاح رفاه عمومی است تا مادران بیشتر را به خیابانها بفرستد، فوق العاده است.
- پس مراسم تشییع یک نمایش می شود .

صفحه 83 از 314