نام کتاب: وکیل خیابانی
- دست نزن .
با سر گفتم باشه و موردکای گفت:
- خودشونن .
بیل آنها را پوشاند و من چشمانم را بستم و دعا خواندم آنها را خدا ببخشد خدا به من گفت، نگذار تکرار شود .
در اتاقی انتهای راهرو بیل دو سبد سیمی بزرگ که حاوی دارایی شخصی آنها بود در آورد آنها را روی میزی خالی کرد و او را کمک کردیم وسایل را کنترل کنند . لباسها کثیف بودند و نخ نما ژاکت کتانی من بهترین تکه لباسی بود که آنها داشتند سه پتو و یک کیف پول و چند اسباب بازی ارزان قیمت و شیر خشک و حوله و چند لباس کثیف و یک جعبه ویفر وانیلی و یک قوطی باز نشده آبجو و چند سیگار دو کاپوت و حدود بیست دلار پول خرد و اسکناس .
بیل گفت :
- ماشین در پارکینگ شهرداریه ، می گویند پر از آشغاله .
مورد کای گفت :
- خودمون ترتیبش رو می دهیم .
اوراق را امضا کردیم و با دارایی خانواده لونتا برتون براه افتادیم و من پرسیدم :
- با اینها چه کار کنیم ؟
- به مادر بزرگ می دهیم، کت خودت را می خواهی ؟
- نه .
*****
سالن مراسم از آن کشیشی بود که مورد تای آن را می شناخت او کشیش را دوست نداشت، چون عالیجناب کلیسا با بی خانمانها خوب نبود، ولی با او کنار می آمد. ما جلوی کلیسا در خیابان جورجینا نزدیک دانشگاه هاروارد که قسمت تمیز تر شهر بود و روی پنجره هایش تخته زده شده بود، پارک کردیم.
او گفت :
- بهتر است تو اینجا بمونی . اگر ما تنها باشیم با او خیلی راحتتر می تونم حرف بزنم.
نمی خواستم تنها در ماشین بنشینم ولی تا آن وقت به او اطمینان کرده بودم و قبول کردم و چند اینچ در صندلی فرو رفتم و به اطراف نگاهی انداختم . همه چیز درست می شه ، او رفت و درها را قفل کرد چند

صفحه 77 از 314